زیبا کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نیکو و جمیل و آراسته و مطلوب کردن : ور ز دیده آب بارد بر رخ من گو ببارنوبهاران آب باران باغ را زیبا کند.منوچهری. || در بیت زیر ظاهراً بمعنی تمام و یکسره کردن آمده است : هرکه او مجروح گردد یک ره از نیش پلنگ موش گرد آید بر او تا کار او زیبا کند.منوچهری.
adorn (فعل)اراستن، زیبا کردن، ارایش کردن، قشنگ کردن، ارایش دادن، زینت دادن، مزین ساختن، با زر و زیور اراستنbeautify (فعل)زیبا کردن، ارایش دادن، قشنگ شدنembellish (فعل)زیبا کردن، ارایش کردن، ارایش دادن، زینت دادن، پیراستنsmarten up (فعل)زیبا کردنgroom (فعل)اراستن، زیبا کردن، تیمار کردن، داماد شدنtitivate (فعل)اراستن، زیبا کردن، زیبا شدن
One of the ways to be loved is to die. . . . یکی از راه های عزیز شدن مرگه، بمیرید.زیبایشفقط اونجا که داری براش حرف میزنی یهو بوست میکنه میگه خب چی داشتی میگفتی+ عکس و لینک