زیب و فر

پیشنهاد کاربران

زیب و فر ؛ آرایش و شکوه. فر و زیب :
به چشمش همان خاک و هم سیم و زر
بزرگی بدو یافته زیب و فر.
فردوسی.
چو بنشست بر تختگاه پدر
جهان را همی داشت با زیب و فر.
فردوسی.
برش سرخ یاقوت و زر آمده ست
...
[مشاهده متن کامل]

همه برگ از زیب و فر آمده ست.
فردوسی.
گفتم که بر چه آمد روح الامین درو
گفتا بر آن دلی که در او بودزیب و فر.
ناصرخسرو.
این خاک خشک زشت ، بدو گیرد
چندین هزار زینت و زیب و فر.
ناصرخسرو.
دست و پایم خوش ببستست این جهان پای بند
زیب و فرم پاک برده ست این جهان زیب بر .
ناصرخسرو.
خدایگانا آنی که ملک و عدل و سخا
ز رای و طبع و کفت زین و زیب و فر دارد.
ناصرخسرو.
سال کو خرمن جوانی دید
سوخت هر خوشه ای که زیب و فر است.
خاقانی.
از رای شاه گیرد نور و ضو آفتاب
وز روی تو پذیرد زیب و فر آینه.
خاقانی.
پس قیامت روز عرض اکبر است
عرض اوخواهد که با زیب و فر است.
مولوی

آرایش و شکوه

بپرس