زیادتی

/ziyAdati/

معنی انگلیسی:
excess, overage, plethora, profusion, redundancy, superfluity, surfeit

لغت نامه دهخدا

زیادتی. [ دَ ] ( حامص ) فراوانی و بسیاری و کثرت و افزونی. ( ناظم الاطباء ). مزیدعلیه زیادت به زیادت تحتانی. ( آنندراج ). مزیت. فضل. بیشی. فزونی. کثرت.افزونی. بسیاری. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). افزونی. فراوانی. بیشتری. ( فرهنگ فارسی معین ) :
تو را به اصل بزرگ ای بزرگوار کریم
زیادتی است بر آزادگان همه هموار.
فرخی.
و ثمره این اعتراف و رضا آن است که احاطه کند زیادتی فضل خدا را. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 309 ). در طلب زیادتی قدم نمی گذارم. ( کلیله و دمنه ).
زیادتی مطلب کار بر خود آسان کن
صراحی می لعل لب چو ماهت بس.
خواجه شیراز ( از آنندراج ).
بر جسم آنقدر که فزودیم همچو شمع
شد مایه زیادتی اشک و آه ما.
صائب ( از آنندراج ).
|| ( اِ ) بقیه و باقیمانده. || زاید و افزون و علاوه و بیشتر. ( ناظم الاطباء ).
- زیادتی طلب ؛ آنکه زیاده از مقسوم خواهد. ( از آنندراج ) :
ز بسکه مردم عالم زیادتی طلب اند
ز هر کناره برآید هزار ابن زیاد.
شفیع اثر ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

افزونی فراوانی بیشتری .

مترادف ها

excess (اسم)
فزونی، سرک، اضافه، زیادتی، مازاد، افراط، زیادی، بی اعتدالی

surplus (اسم)
اضافه، باقی مانده، زیادتی، مازاد، زیادی

residue (اسم)
ته نشین، باقی مانده، پس مانده، زیادتی، فضله، فضولات، پس ماند، قسمت باقی مانده، تفاله مانده

immoderation (اسم)
زیاده روی، زیادتی، بی اعتدالی

exceeding (صفت)
فاضل، مفرط، زیادتی

فارسی به عربی

زیادة , فائض

پیشنهاد کاربران

زیادی فراوانی افزونی
مترادف زیادت: افزونی، بیشی، فراوانی
متضاد زیادت: قلت، کمی
زیاد از حد
کاهلی : تنبلی
ته دیگ
زیادی ، باقی مانده
مهرگان برگ ریزان
فراوان زیاد
زیاد بیشتر فراوان
مازاد
فراوان بیشتر زیاد
او توپ زیادتی داشت
اضافه. باقی مانده . زیادی
بیشتر فراوان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس