زیادت

/ziyAdat/

مترادف زیادت: افزونی، بیشی، فراوانی

متضاد زیادت: قلت، کمی

معنی انگلیسی:
excess, increase

لغت نامه دهخدا

زیادت. [ دَ ] ( ع اِمص ) زیادة. افزونی. ( از فرهنگ فارسی معین ). افزونی. بیشی. فزونی. مقابل نقصان و کمی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). بمعنی افزونی ، لازم و متعدی هر دو آمده و زیادتی به یای تحتانی زائده محاوره عوام است. ( غیاث ) : ما نیز عهد کنیم بر نسختی که ما درخواسته ایم و با شماست چنانکه اندر آن زیادت و نقصانی نیفتد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 211 ). اگر به زیادت لشکر حاجت است از این جا بباید خواست. ( ایضاً ص 531 ).
این رنج که هست بر زیادت
بر دیده و جان دشمنت باد.
مسعودسعد.
و اگر مدت مقام دراز شود و به زیادتی حاجت افتد بازنمای. ( کلیله و دمنه ). و ذکر این معنی از آن شایعتر است که در آن به زیادت و اطناب حاجت افتد. ( کلیله و دمنه ). و در مراتب و مناصب بیش از مقادیر خویش مطالبت کردند و در زیادت مواجب و مواهب طمع بستند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 188 ).
- زیادت بودن ماه ، به زیادت بودن آن ؛ زایدالنور بودن آن. ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : و چون ماه به زیادت باشد و به زهره نگران ، بدان وقت جو کارند. هر اسب لاغر که از آن جو بخورد فربه شود. ( نوروزنامه ، یادداشت ایضاً ).
|| ( ص ، ق ) افزون. فزون. بیش. بسیار. بیشتر. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) ( ازفرهنگ فارسی معین ) : این کرامت ارزانی داشتیم... چنانکه تو در خدمت زیادت می کنی ما زیادت نیکویی و محل و جاه فرمائیم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 266 ).اگر گویم هزارهزار من ، به سنگ بزرگ ، زر خدا آفریده بود که زیادت بود. ( اسکندرنامه نسخه سعید نفیسی ). اگر غلبه صفرا را باشد... تشنگی زیادت باشد و عرق تمام کند و سرما و لرزه قوی تر باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). و چندان انگور که به هراة باشد به هیچ شهری و ولایتی نباشد چنانکه زیادت از صد گونه انگور را نام بر سر زبان بگویند. ( نوروزنامه ). به دولت خداوند پانصد دینار زیادت دارم. ( نوروزنامه ). بجان فرخ روز که آنچه گفتم در حق تو بکنم و زیادت از این. ( سمک عیار از فرهنگ فارسی معین ). سلطان نخواست او را زیادت تعرض رساند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 437 ).
زان ازلی نور که پرورده اند
در تو زیادت نظری کرده اند.
نظامی.
آنچه ارباب حرفت و صناعت بوندزیادت از صد هزار جدا کردند. ( جهانگشای جوینی ).
کهن شود همه کس را بروزگار ارادت بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) نمو کردن . ۲ - ( اسم ) افزونی . ۳ - ( صفت ) افزون شده جمع زیادات زیائد . ۴ - افزون بیش : [[ بجان فرخ روز که آنچه گفتم در حق تو بکنم و زیادت از این ]] ( سمک عیار ) . ۵ - چندان : [[ ( محمود ) ... با هیچکس از ایشان ( بندگان ) میل و محبتی ندارد چنانکه با ایاز که زیادت حسنی ندارد ]] ( گلستان ) . ۶ - نام بازیی است از هفت بازی نرد .
علائ الدین اوزجندی معروف به زیادت مذکری شیرین سخن بدیهه گوی لطیفه پرداز در بلاد فرغانه که مسکن او بود ملوک آن زمین او را بحسن تربیت مخصوص داشتندی و بنظر عنایت ملاحظه نمودندی و اگر چه سخن او در غایت علو بود فاماضنتی داشت .

فرهنگ معین

(دَ ) [ ع . زیادة ] ۱ - (مص ل . ) افزون شدن . ۲ - (اِمص . ) افزونی .

فرهنگ عمید

۱. افزون شدن، بسیار شدن، افزونی، فزونی.
۲. (صفت ) افزون شده.
۳. (صفت ) افزون.

پیشنهاد کاربران

معنیزیادت
معنی زیادت = زیادی
زیادی برتر بیشتر مثلا تو کتاب فارسی نوشته دویست باشد و اکنون زیادتی است یعنی بیشتر زیادتر ایت
بیشتری
برتری
افرونی
زیادی
برتری

بپرس