زکید

لغت نامه دهخدا

زکید. [ زَ ] ( ص ) فرسوده. مانده. خسته. آزرده. رنجیده.( ناظم الاطباء ). ظاهراً زکیده. رجوع به زکیدن شود.

فرهنگ فارسی

ظاهرا زکیده فرسوده و مانده و خسته و آزرده و رنجیده .

پیشنهاد کاربران

بپرس