زکوه

/zakAt/

لغت نامه دهخدا

( زکوة ) زکوة. [ زَ کات ْ ] ( ع اِ ) خلاصه چیزی و پاره ای از مال که جهت تطهیر و پاکیزگی و نما و برکت از مال خارج کنند. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). در رسم الخط، الف این لفظ را بصورت واو و تا را گرد نوشتن واجب است. چهلم حصه از مال خود را که بعد از سالی در راه خدا دهند و اقل درجه آن مال دوصد درهم است... ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). ج ، زکوات. و در محاورات اطلاق آن عام است خواه مال باشد و خواه غیر آن و شعرا به طریق استعاره بر غیر مال نیز اطلاق کنند و با لفظ گرفتن و دادن و بدر کردن مستعمل است. ( آنندراج ). فغیازی. ( ناظم الاطباء ). آنچه در راه خدا داده شود برای تزکیه مال ، چنانکه در شرع مقرر است. ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). آنچه فریضه است دادن آن از مال. ( ترجمان القرآن ). اسم مصدر تزکیه و در لغت بمعنی نمو و افزایشی است که ببرکت خداوند متعال در اشیاء حاصل آید. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). ( اصطلاح شرعی ) مقدار معینی است از مال که مسلمان آزاد مکلف از اموال معین خود پس از حصول نصاب و گذشتن یک سال خارج ساخته و تنها برای امتثال امرخدا به فقیر مسلمان غیر هاشمی میدهد بدون انتظار داشتن هیچ گونه سودی. آنچه گفته شد، زکوة مال است ولیکن زکوة را قسمی دیگرست بنام زکوة سر که آنرا فطره خوانند. و هر یک را دو نوع واجب و مستحب که بر روی هم چهار قسم بود. در زکوة مال شش چیز را باید دانستن :
1 - دانستن وجوب زکوة.
2 - دانستن این که بر که واجب است.
3 - دانستن آن چیز که زکوة در آن واجب است.
4 - دانستن مقداری که زکوة در آن واجب آید.
5 - دانستن وقت و جوب آن.
6 - دانستن مستحق زکوة و آنکه چه مقداری به وی می توان داد.
و در زکوة سر نیز شش چیز لازم است :
1 - دانستن وجوب آن.
2 - آنکه بر چه کسی واجب است.
3 - آنکه چه چیز روا بود به زکوة سر دادن.
4 - دانستن آنکه چه مقدار واجب است.
5 - وقت وجوب آن.
6 - دانستن مستحق آن و مقداری که می توان بدو داد.
اما آنکه زکوة بر وی واجب است ، همه افراد مکلف که بالغ و آزاد بود چه مرد و چه زن ، زکوة بر وی واجب است. بنابراین اسلام شرط وجوب نیست ، چنانکه ابوحنیفه آنرا معتبر دانسته. بلی زکوة از کسی که بر ظاهر اسلام نباشد پذیرفته نیست ، هرچند بر ذمت او ثابت است. بعبارت دیگر اسلام شرط اداء است نه شرط وجوب و اما آنچه زکوة در او واجب آید نه چیزست : زر و سیم آنگاه که مسکوک باشد، جو، گندم ، خرما، مویز، اشتر، گاو و گوسفند. و در غیر این نه چیز زکوة واجب نیست. بلی در پاره ای از نباتات که کیل و وزن در آنها باشد، همچون برنج ، ماش ، ذرت ، باقلی ، کنجد و غیره زکوة در آنها مستحب است. و اما نصاب زکوة مال ، یعنی آن مقدار از مال که زکوة در آن واجب آید، حداقل نصاب در زر بیست مثقال و کمترین نصاب سیم دویست درم ، که در کمتر از این مقدار زکوة نیست ، ولی نصابهای بمقدار بیشتر دارند. و نصاب زکوة جو، گندم ، خرما و مویز به یک حد است و آن پنج وسق است که هر وسقی شصت صاع و هر صاعی نه رطل و مقدار کل دو هزار و هفتصد رطل که چون به این مقدار رسد، یک دهم را بزکوة دهد؛ مگر آنکه محصول با آب چاه مشروب شده باشد که نصف یک دهم زکوة آن باشد. و هرچه از مقدار نصاب بیشتر باشد باید زکوة آنرا بمقدار یک دهم یا نصف دهم بنحو مذکور داد. و اما نصاب اشتر پنج رأس باشد که زکوة آن یک گوسفند است و نصاب بعدی بیست رأس اشتر رسد که چهار رأس گوسفند زکوة آن باشد ونصاب بعدی بیست و پنج رأس اشتر است که پنج گوسفند باید زکوة داد و نصابهای دیگر هم دارد که در کتب فقهی مذکور است. و کمترین نصاب زکوة گاو، سی رأس است که زکوة آن یک گوساله است. کمترین نصاب گوسفند، چهل گوسفند است که یک گوسفند زکوة آن است. مقدار زکوة اسب آن است که هر رأس اسب تازی در سالی دو دینار و در غیر تازی هر سالی یک دینار است. ( برای تفصیل نصابهای متعدد و اصول و مقدار زکوة آن بکتب فقهی باید رجوع کرد ). اما وقت زکوة زر و سیم آن است که یک سال در ملک صاحب آن باشد و ملاک آن است که ماه دوازدهم نو شود که با نو شدن آن زکوة واجب گردد. و زکوة جو، گندم ، خرما و مویز وقت برداشتن محصول است. و زکوة اشتر، گاوو گوسفند آنوقت واجب است. که یک سال بر آنها بگذرد از آن تاریخ که بملک مالک در آمده است. و اما مستحقین زکوة هشت کس اند که عبارتند از: فقراء. مساکین. عاملین. مؤلفة. فی الرقاب. غارمین. فی سبیل اﷲ. ابن سبیل. که در این آیه ذکر شده : انما الصدقات للفقراء و المساکین و العاملین علیها و المؤلفة قلوبهم و فی الرقاب و الغارمین و فی سبیل اﷲ و ابن السبیل ( قرآن 60/9 ). مراد از فقیر آن بود که اندکی عیش دارد و مسکین. آنکه وی را هیچ عیش نبود و عاملین ، آن کسانند که صدقات جمع کنند و مؤلفة، قومی باشند که برای استمالت بدانها زکوة دهند و فی الرقاب ، بردگانی باشند که خویشتن را باز خریده باشند و غارمین ، کسانی هستند که دین بر آنها جمع شده و در فساد و معصیتی نیفتاده باشند. و مراد از فی سبیل اﷲ، جهادست و ابن السبیل ، آن کس باشد که از اهل و خانه خود منقطع شده و در آن حال محتاج باشد. و اما نحوه تقسیم زکوة چنان است که در زمان حضور امام با حضور آن کس که امام او را نصب کرده باشد، مال زکوة را بدو دهند تا آن چنان مصلحت بیند در میان مستحقان تفرقه کند و چون امام حاضر نباشد، مال زکوة به پنج طایفه که فقراء، مساکین ، فی الرقاب ، غارمین و ابن السبیل باشند داده میشود. و آن سه طائفه دیگر در زمان غیبت تحقق ندارد. اما زکوة سر یا فطر، واجب است بر هر کس که آزاد و بالغ و مالک باشد آن مقدار از مال که زکوة در آن واجب آید و با وجود این شرایط لازم آید او را که از بهر خویش و از بهر آنکه عیال وی بود، فطره دهد و همچنین واجب است بر وی ، زکوة فطرمهمانی را که روزه را نزد وی افطار کرده است و اما آنچه باید به فطره داده شود از همه بهتر خرما و پس از آن مویز، جو، گندم ، شیر و برنج نیز روا باشد و قاعده آن است که هر کسی آن بدهد که قوت غالب وی باشد که باید بمقدار یک صاع برای هر سر زکوة فطر بدهد و یا آنکه قیمت آنرا با پول به فطره بدهد و هر صاعی نه رطل عراقی و یا شش رطل مدنی باشد و آن چهار مد باشد و هر مدی دویست و نود و دو درهم و نیم بود و هر درمی شش دوانیق و هر دانق هشت حبه بود، از حبه ها که میانه بود از جو... اما وقت وجوب فطره روز عید فطر باشد پیش از نماز عید و در زمان امام بنزد امام برند و در زمان غیبت بنزد فقهاء شیعه برند تا میان مستحقان تفرقه کنند. و نیز روا باشد که هر کس فطره به مستحقان بدهد و مستحق فطره همان کسانی هستند که مستحق زکوة مال هستند. و روا نبود که فطره را از شهری بشهر دیگر ببرند. ( از ترجمه النهایه شیخ طوسی ج 1 ص 117 ببعد ) : و جعلناهم ائمةیهدون بامرنا و اوحینا الیهم فعل الخیرات و اقام الصلوة و ایتاء الزکوة و کانوا لنا عابدین. ( قرآن 73/21 ). رجال لاتلهیهم تجارة و لابیع عن ذکر اﷲ و اقام الصلوة و ایتاء الزکوة یخافون یوماً تتقلب فیه القلوب والابصار. ( قرآن 37/24 ). و در معنی مال زکوة که پدرش... هر سالی دادی چیزی نفرمود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 273 ). خدای تعالی زکوة دهندگان را از مقربان خواند. ( منتخب قابوسنامه ص 22 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

رسم الخط قرانی برای زکاه

فرهنگ معین

( زکوة ) (زَ کا ) [ ع . ] (اِ. ) نک زکات .

پیشنهاد کاربران

آنان که الگوی کمال بودند و در جمع اصحاب نور شعله شمع فضل و آداب گشتند/ هرکدام در باب زکات و زکوه افسانکی گفتند و در خواب شدند.
سال ها دل حکیمان و عارفان تقاضای دیدن فال خویش در جام های جم و کَی از آنان میکرد/ وانچه در لوح خود داشت نمیدانست و تمنای خواندنش را ز بیگانگان میکرد.
...
[مشاهده متن کامل]

آن پیران دَیران مغان که در همه احوال هوم کشان و نوشان با هو و در هو بودند/ می دیدند شب و روز اورا و بازهم از دور لابه یاهو یاهو کجائی تو! میکردند.
از کات و از کوه در جام انسان بین و کیهان نمای میترائی تا زکات و زکوه دینی / رهی بس طولانی است در طول و طی و پی و پو و تکاپو.
ای یار رهرو شریعت و طریقت و حقیقت گر دیدن خواهی آن صِوَر و ارسام / بگذار آیت و حدیث و روایت پشت سر و عبور کن ز جام های جم و کَی.
در سر زمین خود نظر کن و دریاب آن سه پیام ایزدی را / یکی خویدوده و دیگری هفت سین واندگر سمَ سرا را.
گر حکم رانی که باطل ست شرح آن چرخه ز راه گردش حلول روان و تناسخ / ور بدانی که ره واحد عارف کیهانی نباشد یکی با راههای عارفان انسانی.
وین چرخه گردون کیهانی گر تنها در کمند زنجیره علت و معلول ممکن دانی همچو بودا پذیرا / و آنگه به خود آئی و گوئی آها شرح و توصیف باطل اند و نه خود راه.
هفت وادی را عطار طی کرد و دید در طول راه هفت شهر عشق را و در پایان رسید به درگاه / مولانا هنوز در گیر و دار و گرفتار یافتن آدرس حق تعالا در خم پس کوچه ها .
آه نَی اش ناله کند بسی مشتاق و سوزان این جا و آنجا نه شکایت بلکه حکایت ز درد دوری و جدائی ها/صد آه و آخ به این ناله ها به من بگو ای عارف که کَی و ز چه گشته ای جدا.
مگر در اول و ازل آفریده نشده ای در درگاه و پیشگاه / پس عبور کن و بگذار زمین آن افسانه هبوط آدم و حوا.
انبیاء و اولیاء و فلاسفه و حکیمان و عارفان عزیز و گرامی نباشند تافته های جدا بافته ز تار و پود کیهان / بدان که وادی ها و منازل و پله های هفتگانه طی نشوند به تنهایی به کمک آیت و روایت و حدیث و تفسیر و شعر و عرفان.
در یاب پیام علمی چرخه و گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان را.
خردمندان بی نام و نشان سرزمین های باستانی ایران و هند به زبان تمثیل گاهی اوقات هستی یا وجود انسان را به کات و صندوق و جعبه و گاهی به کوه تشبیه می کرده اند و در محتوای آن کات ها گنج های گرانبها و در دل آن کوه ها سرچشمه های آب زندگی جاودانه احساس میکردند. در صدف بسته غریزه جنسی انسان گواهر و جواهر و مراورید های پنج گانه امیال و سرنوشت جنسی را با چشمان فهم و خرد و دل و باطن خویش مشاهده میکردند بهمراه من ها یا خود ها و یا نفوس دهگانه. در دل کوه های هستی یا وجود خود و افراد انسانی هم همان دو سرچشمه را رویئت می نموده اند. لذا واژه های زکات و زکوه ادیان مسیحیت و اسلام چیز دیگری نیستند غیر از واژه های از کات و از کوه طبق بینش و پندار و باور خردمندان باستانی سرزمین های هند و ایران.

معمولا یک واژه در یک زبان و در یک عصر برای بیان یک موضوع توسط یک قوم تولید می شود و توسط اقوام دیگر اقتباس میگردد و بتدریج دارای معانی دیگری می شود که با معنای اصلی اولیه مطابقت ندارند. به عنوان مثال واژه " کاتِ گوری " که ریشه در زبان فارسی قدیمی دارد، توسط فلاسفه یونان اقتباس گردیده و معنای دیگری پیدا کرده است از قبیل کاتگوری های پنجگانه افلاطون و دهگانه ارسطو و دهگانه پلوتین نو افلاطونی که برخلاف کاتگوری های دهگانه ارسطو ؛ پنج تا مادی و پنج تا روحی اند. اما معنای اصلی و اولیه این واژه فارسی اشاره به جعبه یا صندوق گوری یا دفن و پنهان گشته در خاک وجود انسان بوده است و نه در خاک کل هستی یا وجود. از دیدگاه مردم سرزمین ایران ماقبل پیدایش خط اوستایی و زرتشت، محتوای آن کات یا جعبه یا صندوق دفن شده در خاک وجود انسان همان واژه " خویدوده " بوده است. یعنی وجود داشتن ده تا من یا خود و یا ده تا نفس مجرد در وجود هر فرد انسانی که پنج تا از آنها مذکر و مردانه می باشند و پنج تا موئنث و زنانه. به زبان عمومی و روز مره امروز و فردای زبان فارسی می توان از عبارت؛ پنج آدم و پنج حوای خودی، استفاده کرد. در این دنیای واقعی و عینی و فعلی فقط یکی از آن نفوس دهگانه به ظهور و پیدایش و فعلیت رسیده است که در بین فلاسفه به من تجربی ( یا فِنومِنی ) معروف است و نُه تای دیگر فقط به صورت امکان استعلائی یا بالقوه در وجود هرفرد انسانی موجود اند و به ظهور و پیدایش نرسیده اند و هیچ گونه عمل و عکس العمل و یا رد و بدل کردن اطلاعات بین آنها از عالم غیب و من تجربی در عالم شهود، صورت نمی گیرد. آن نُه نفس مجرد یا من یا خود هرکدام از افراد انسانی به من های نومنی معروف اند که فلاسفه آلمان بخصوص کانت در اثر معروف خود تحت عنوان انتقاد و یا نقد خرد یا عقل محض، فقط یکی از آنها را شهود نموده و بیان داشته است. علت اصلی این بوده است که کانت ( و فلاسفه قبل و بعد از وی ) به تلفظ ریشه ای و معانی اصلی واژه های phenomen و noumen که هردو در اصل فارسی اند و نه یونانی ، پی نبرده است. واژه اول به صورت مفرد phan o man با تلفظ فَن و مَن در زبان فارسی قدیم به معنای من فنی یا هنری و یا تجربی بوده که به صورت زن یا مرد در این دنیا به ظهور و پیدایش رسیده و با حواس پنجگانه قابل مشاهده می باشد و واژه دوم nou men به معنای نُه من. این مقدمه برای مقایسه بیان گشت که بتوان به تلفظ ریشه ای و معنای اصلی واژه زکات پی برد. این واژه در اصل و ریشه فارسی بوده و معنای دیگری داشته است و ادیان ابراهیمی - توحیدی آنرا اقتباس نموده و معنای دیگری به آن بخشیده اند، یعنی پرداخت یک دهم مال و دارایی پیروان این سه دین به عنوان مالیات به دولت برای صرف نمودن آن در امورات دینی از قبیل احداث عبادت گاه و نگهداری از آنها و پرداخت حقوق به کارکنان و شاغلین دینی برای امرار معاش و رفع مایحتاج زندگی مثل بقیه شاغلین. واژه خُمس هم به معنای پرداخت یک پنجم مال و دارایی به عنوان مالیات برای عموم مردم که از درآمد و دارایی های کمتری برخوردار بوده اند. لذا واژه های زکات و خمس ادیان توحیدی - ابراهیمی بخصوص مسیحیت و اسلام اقتباس مستقیم مفاهیم فلسفی کاتِگوری های پنجگانه افلاطون و دهگانه ارسطو می باشند که معانی دینی دریافت نموده اند. زکات مخفف عبارت فارسی " از کات " بوده است به معنای " از محتوای جعبه یا صندوق " و هیچ ارتباطی با پرداخت مالیات و مقولات پنج گانه و دهگانه هستی شناسانه افلاطونی و ارسطویی نداشته است. از دیدگاه مردم سرزمین ایران فرا باستانی ( به احتمال قوی : قوم میترائی ماقبل آریائی ) آن کات یا کُمُد یا جعبه و یا صندوق گوری یا دفن شده در خاک هستی یا وجود افراد انسانی در بردارنده یک گنج پر بها بوده که از دیدگاه عقل و خرد طبیعی آنان عبارت بوده است از :
...
[مشاهده متن کامل]

الف - پنج میل جنسی و پنج سرنوشت جنسی موجود در صدف بسته عریزه حنسی افراد انسانی که چهار تا از آنها فرعی و پنهانی اند و به شکل چهار گوهر و جوهر و مروارید در درون صدف قرار دارند یا دفن گردیده اند و به کمک حواس پنجگانه غیر قابل دریافت و درک و فهم می باشند و یکی از آنها و اصلی و آشکار و در پوسته ظاهری صدف بصورت تمایلات و سرنوشت های جنسی زنانه و مردانه . در این زمینه می توان به " آمینا و آمینو " از دیدگاه کارل گوستاو یونگ اشاره کرد که فقط یک لایه را در زیر پوست ظاهری صدف غریزه جنسی فرد انسانی خود مشاهده و احساس نموده و نتوانسته است بیشتر از آن لایه در به اصطلاح تاریک خانه ضمیر ناخودآگاه ( به زبان فروید ) نفوذ کند و سه لایه دیگر را در زیر سقف آن لایه کشف نماید و به شهود برساند. در ادبیات اوستایی و ودایی هم گویا به دو نیم زوج غیبی و ملکوتی اشاره شده باشد.
ب - پنج میل و پنج سرنوشت جنسی به یک من یا یک خود و یا یک نفس مجرد نمی توانند تعلق داشته باشند بلکه به ده من یا ده خود و یا ده نفس مجرد که پنج تا مردانه و پنج تا زنانه باشند.
امیدوارم که این متن کوتاه به مثابه یک فاتحه علمی بعد از فاتحه تکاملی داروین در نظر گرفته شود که روی گور یا مزار و یا قبر داستان افسانه ای - اسطوره ای - دینی آدم و حوا خوانده می شود. معنای این فاتحه این است که خداوند متعال در نظام احسن آفرینش مبداء هر فرد انسانی را از پنج آدم و پنج حوای خودی و بنیادی و ملکوتی و همه آنها را بطور همزمان و هم سن و سال و در یک سن معتدل ملکوتی و همه آنها را در برترین سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و هنرمندی و دانایی و توانایی آفریده و به آنان حیات یا زندگی جاودانه اهداء نموده است و نه اینکه آنها را از ذریه یک موجود خیالی - اوهامی تحت نام آدم بیرون کشیده و از آنان در روز الست و در طی بزم ، پیمان و عهد بسته و اقرار رب بودن از آنان گرفته باشد.

رشد و نمود گاهی به معنی پاک کردن به کلمه ربا که ریشه تربیت است برمی گردد

بپرس