زکن
لغت نامه دهخدا
زکن. [ زُ ک َ ] ( ع ص ، اِ ) نیک نگهبان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
زکن. [ زَ ک َ ] ( ع اِ ) گمان قوی است یا طرفی از گمان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).گمان و وهم. ( ناظم الاطباء ). گمان بمنزله یقین است نزد بعضی یا طرفی از گمان است. ( از اقرب الموارد ).
زکن. [ زَ ک ِ ] ( ع ص ) قیافه دان و صاحب فراست. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
زکن=به کسر ز. و. ک zekenدرزبان کردی ولکی به معنای
//شکمو //است
لمن =زکن =شکمو
//شکمو //است
لمن =زکن =شکمو
زکن. ( ص ) ، ( زبان مازنی ) ، دماغو.