زکش

لغت نامه دهخدا

زکش. [ زَ ک َ ] ( ص اِ ) لذت و طعم و زمخت را گویند و به عربی عفص خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ). زمخت و عفص و هر چیز که دهن را جمع کند. ( ناظم الاطباء ).زمخت. ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) :
اوست بزغاله ای که چون سگ ده
گرم در من فتاد سرد و زکش.
پوربهای جامی ( از فرهنگ جهانگیری و رشیدی ).

فرهنگ عمید

زمخت، گس.

پیشنهاد کاربران

بپرس