زونگل

لغت نامه دهخدا

زونگل. [ زَ وَ گ َ ]( ص ) بمعنی زونگ است که مردم گوژپشت و حقیر باشد. ( برهان ) ( از جهانگیری ). زونزک. زونگ. ( ناظم الاطباء ).

زونگل. [ زَ وَگ ُ ] ( اِ ) زنگ و جرس کوچک و زنگوله. || نام نوایی از موسیقی. ( ناظم الاطباء ) ( از اشتینگاس ).

زونگل. [ زْ / زِ وَ] ( اِخ ) بشردوست و اصلاح طلب سویسی ( 1484 - 1531 م. ). پیشنهادکننده تغییراتی در اصول مذهب بود. وی نظر داشت که کتاب مقدس در مراسم مذهبی بزبان آلمانی خوانده شود و مقام درجه اول مذهبی روم طرد گردد. او مخالف روشهای تعبدی بود و با اختلاط دولت و کلیسا موافقت نداشت و بالاخره در جنگ کاپل کشته شد. ( از لاروس ).

فرهنگ فارسی

بشر دوست و اصلاح طلب سویسی پیشنهاد کننده تغیراتی در اصول مذهب بود وی نظر داشت که کتاب مقدس در مراسم مذهبی به زبان آلمانی خوانده شود و مقام درجه اول مذهبی روم طرد گردد .

پیشنهاد کاربران

بپرس