زونک
لغت نامه دهخدا
زونک. [ زَ وَن ْ ن َ ] ( ع ص ) ( از «زن ک » ) پست بالای متکبر زشت روی و آنکه خود را زائد از قدر خود شناسد و در اطوار خود چنان بنماید که خیر و نیکویی دارد و حال آنکه نداشته باشد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). کوتاه بالا زشت روی خرامان رفتار، یا مرد متکبر و لاف زن . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مرد کوتاه خرامان رفتار که رتبه و درجه خود را بلند می کند و همیشه در شگفت است و با آنکه خیر و نیکویی در وی نیست خود را نیکو می پندارد. ( ناظم الاطباء ).
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید