زوره
لغت نامه دهخدا
زورة. [ زو / زَ رَ ] ( اِخ ) موضعی است نزدیک کوفه. ( منتهی الارب ). رجوع به معجم البلدان شود.
زوره. [ زَ / زُو رَ / رِ ] ( اِ ) بمعنی فقره است و فقره در عربی مهره های پشت را گویند و بطریق مجاز بر فقرات سخنان نثر استعمال کنند. ( برهان ). فقره و مهره پشت و سخن بلیغ و سوره. ( ناظم الاطباء ). کلمه ای است که در کتب پارسیان باستانی بمعنی باب و سوره آمده و بمعنی نیرو و قوت نیز مناسب است و در برهان گفته بر فقرات پشت و کلمات نثر استعمال نمایند و رساله ای در نزد من از کتب پارسی حاضر است که فقره به فقره را زوره بمنزله باب و فصل قرار داده و در حکمت است و زوره باستانی نام دارد و مترجم آن آذرپژوه نام دارد. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). از برساخته های فرقه آذر کیوان و نیز نام کتابی است از این فرقه «در شناختن آغاز و انجام و زمان و جهان و جهانیان وشناخت راه نیک از بد و غیرها» گفتار ابراهیم زردشت پیغمبر ایران ( ! ) ترجمه و توضیح آذرپژوه اسپهانی و این کتاب در «آیین هوشنگ » به سال 1296 هَ. ق. در تهران به چاپ سنگی رسیده است. ( حاشیه برهان چ معین ).
- زوره زردشت ؛ نامه ای است که شت زردشت برای پادشاه هند نوشته. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید