به پنجم گرت زورمندی بود
به تن کوشش آری بلندی بود.
فردوسی.
هم او خلق را مایه زورمندی هم او زنده را مایه زندگانی.
فرخی.
تو ده بنده را زورمندی و فرکه از بنده بی تو نیاید هنر.
اسدی.
این بود حساب زورمندیت وین بود فسون دیوبندیت.
نظامی.
چو یک پیل از ستبری و بلندی بمقدار دو پیلش زورمندی.
نظامی.
زورمندی مکن بر اهل زمین تا دعایی بر آسمان نرود.
سعدی ( گلستان ).
مها، زورمندی مکن بر کهان که بر یک نمط می نماند جهان.
سعدی ( بوستان ).
وگر زورمندی کند با فقیرهمین پنج روزش بود دار و گیر.
سعدی ( بوستان ).
رجوع به زورمند و زور شود.