زورایر یوسفی میرزایان ( میرزایانس ) ( ارمنی: Զորայր Հովսեփի Միրզայան زاده ۱۹۱۶ - درگذشته ۱۳ ژوئیه ۱۹۶۴ ) نویسنده، شاعر و مترجم ایرانی ارمنی تبار بود.
در سال ۱۹۱۶ میلادی ( ۱۲۹۵ خورشیدی ) در تهران متولد شد و تحصیلاتش را در کالج آمریکایی تهران گذراند. وی از اعضای فعال انجمن ادبی ارمنی های ایران به نام «نور اج» ( ارمنی: Նոր էջ ) برگ نو بود.
... [مشاهده متن کامل]
میرزایان آثاری از شاعران و نویسندگان از جمله از فیودور داستایفسکی، مارک توین، رابیندرانات تاگور، حافظ، عمر خیام و فردوسی را به زبان ارمنی ترجمه کرده است. مجموعه شعر میرزایان با عنوان «پیاده روهای خیس» در سال ۱۹۵۷ در تهران منتشر شد.
بسیاری دیگر از شعرهای این شاعر در گاهنامه ادبی «برگ نو» به چاپ رسیده است. زورایر میرزایان در ۱۳ ژوئیه ۱۹۶۴ ( ۱۳۴۳ خورشیدی ) در تهران درگذشت.
جانم پیاده روئی خیس است
که بر آن، به مشت های فراوان،
مه شبانگاهی نورها افشانده ست
کز آن نا آشنایان بسیاری گذشته اند
با گام های آشفته
با نگاه های حریص
چه زن هائی که خسته به انتظار مانده اند
قدم های آشنای مهمانی دیر کرده را
چه انسان های مأیوسی که گذشته اند
و جا پاهای گل آلوده شان را به یادگار نهاده اند
شاد یا که غمگین
برای همه
آئینه یخ زده ام
بازتاب خود را دارد
باردائی از نورهای گل آلوده بر شانه
سنگی و سیته
در سال ۱۹۱۶ میلادی ( ۱۲۹۵ خورشیدی ) در تهران متولد شد و تحصیلاتش را در کالج آمریکایی تهران گذراند. وی از اعضای فعال انجمن ادبی ارمنی های ایران به نام «نور اج» ( ارمنی: Նոր էջ ) برگ نو بود.
... [مشاهده متن کامل]
میرزایان آثاری از شاعران و نویسندگان از جمله از فیودور داستایفسکی، مارک توین، رابیندرانات تاگور، حافظ، عمر خیام و فردوسی را به زبان ارمنی ترجمه کرده است. مجموعه شعر میرزایان با عنوان «پیاده روهای خیس» در سال ۱۹۵۷ در تهران منتشر شد.
بسیاری دیگر از شعرهای این شاعر در گاهنامه ادبی «برگ نو» به چاپ رسیده است. زورایر میرزایان در ۱۳ ژوئیه ۱۹۶۴ ( ۱۳۴۳ خورشیدی ) در تهران درگذشت.
جانم پیاده روئی خیس است
که بر آن، به مشت های فراوان،
مه شبانگاهی نورها افشانده ست
کز آن نا آشنایان بسیاری گذشته اند
با گام های آشفته
با نگاه های حریص
چه زن هائی که خسته به انتظار مانده اند
قدم های آشنای مهمانی دیر کرده را
چه انسان های مأیوسی که گذشته اند
و جا پاهای گل آلوده شان را به یادگار نهاده اند
شاد یا که غمگین
برای همه
آئینه یخ زده ام
بازتاب خود را دارد
باردائی از نورهای گل آلوده بر شانه
سنگی و سیته