زوراوری کردن

لغت نامه دهخدا

( زورآوری کردن ) زورآوری کردن. [ وَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نیرو کردن. مقابله کردن. مبارزه کردن. جنگ و ستیز کردن :
جنگ و زورآوری مکن با مست.
سعدی ( گلستان ).
یکی پنجه آهنین راست کرد
که با شیر زورآوری خواست کرد.
سعدی ( بوستان ).
رجوع به زور و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

( زور آوری کردن ) نیرو کردن مقابله کردن مبازه کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس