یکی داستان زد بر این بر پلنگ
چو با شیر زورآورش خاست جنگ.
فردوسی ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
و در آن روزها زورآوران را بر هر آماجی گروهی بداشتند. ( جهانگشای جوینی ). ارکان دولت و اعیان حضرت و زورآوران اقالیم جمع آمدند . ( گلستان ).چو زورآوری خودنمایی مکن
بر افتاده زورآزمایی مکن.
سعدی ( بوستان ).
یکی که گردن زورآوران به قهر بزن دوم که از در بیچارگان به لطف درآ.
سعدی.
ز بس باده نغمه زورآور است خم ساز پر رخنه چون مجمر است.
ملاطغرا ( از آنندراج ).
- زورآور شدن آب یا تب و مانند آن ؛ حمله و کثرت و شدت آن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).|| آنکه با دیگری به زور و جبر رفتار کند. ( فرهنگ فارسی معین ).