زورزورکی. [ زورْ زو رَ ] ( ق مرکب ) در تداول ، به جهد. به فشار. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). به زور. به فشار و جبر: زورزورکی او را بخانه برد. ( فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ فارسی
به زور با فشار و جبر : [[ زور زورکی او را به خانه برد ]] .
فرهنگ معین
(رَ ) (ق مر. ) (عا. ) به زور.
پیشنهاد کاربران
زورزورکی ؛ به تکلف و تصنع. با دشواری و نبودن وسایل یا عدم لیاقت. گویند: فلان کس زورزورکی می خواهد شاعر شود. ( از فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ) .