این عجب تر که تو وقتی حبشی بودی
رومیی خاستی از گور بدین زودی.
منوچهری.
دل از دیری کار غمگین مدارتو نیکی طلب کن نه زودی کار.
اسدی.
ترا که گفت که اندر حضر به این زودی ز وصل عزم بگردان ز دوست روی بتاب.
میرمعزی ( از آنندراج ).
مبرا حکمش از زودی و دیری منزه ذاتش از بالا و زیری.
نظامی.
- بزودی ؛ سریعاً. به شتاب. عنقریب.