زودتر. [ ت َ ] ( ص تفضیلی ، ق مرکب ) پیشتر از وقت مقرر. مقابل دیرتر. ( فرهنگ فارسی معین ) : آنکس که نباید بر ما زودتر آید تو دیرتر آیی به برما که ببایی.
منوچهری.
|| تندتر. سریعتر. به شتاب تر. ( فرهنگ فارسی معین ). سریعتر و جلدتر و به تعجیل و به شتاب و به چابکی و چالاکی. ( ناظم الاطباء ). || بقدر امکان. ( ناظم الاطباء ). رجوع به زوتر شود.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - پیشتر از وقت مقرر مقابل دیر تر . ۲ - تند تر سریعتر شتابتر .
فرهنگ عمید
۱. پیش تر از وقت مقرر. ۲. تندتر، سریع تر.
مترادف ها
junior(صفت)
کم، تازه تر، صغیر، اصغر، زودتر
sooner(صفت)
زودتر
فارسی به عربی
اصغر , قریبا
پیشنهاد کاربران
بگاه تر ؛ زودتر : و او رااعلام داد تا بگاه تر در غَلَس بیامد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 30 ) .