نیک و بد این عالم پیش و پس کار او
زودا که تو دریابی زودا که تو بنگاری.
منوچهری ( یادداشت ایضاً ).
شکل دندان و قد و زلف تو زودا که بروسین و نون و الف و یا همه تاوان آرند.
سنائی ( دیوان چ سنگی ص 33 ).
چون منجم نظر افکند به پیشانی من گفت زودا که سرت در خم چوگان گردد.
سنجر کاشی ( از آنندراج ).
آن جام که از رأی منیر تو فلک ساخت زودا که کند غنچه گل شهرت جم را.
عرفی ( ایضاً ).
رجوع به زود و دیگر ترکیبهای آن شود.