زود مست
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
تنک جام. [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ] ( ص مرکب ) تنک شراب. آنکه به اندک شراب خوردن بدمست شود ومل تنک و می تنک و تنک می مرادف این است. ( آنندراج ) .
- تنک جامی :
باخبر باش که چون آینه در عالم آب
زود بی پرده نگردی ز تنک جامی ها.
تأثیر ( از آنندراج ) .
رجوع به تنک و تنک شراب شود.
- تنک جامی :
باخبر باش که چون آینه در عالم آب
زود بی پرده نگردی ز تنک جامی ها.
تأثیر ( از آنندراج ) .
رجوع به تنک و تنک شراب شود.
یک پیاله مست
لهجه و گویش تهرانی
بی ظرفیت
لهجه و گویش تهرانی
بی ظرفیت
تنک شراب = [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ش َ] ( ص مرکب ) آنکه شراب بسیار نتواند گواردن . ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . تنک جام . ( آنندراج ) :
یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند
بودند تنک شراب در مجلس عمر
... [مشاهده متن کامل]
یک لحظه ز ما پیشترک مست شدند.
خیام ( از یادداشت ایضاً ) .
تاب نگه نداشتم پای کشیدم از درش
توبه بود سزای او هرکه تنک شراب شد.
کلیم ( از آنندراج ) .
تاب نظر ندارم و ضبط نظر نمی کنم
بیشتر است حرص می ، رند تنک شراب را.
کلیم ( ایضاً ) .
شیشه زآن سر نهد به پای قدح
که حریفی تنک شراب افتاد.
امیرشاهی سبزواری ( ایضاً ) .
حریف کاسه ٔ چشم سیاه مست تو نیست
دلم که از گل رعنا تنک شراب تر است .
محمدقلی سلیم ( ایضاً ) .
رجوع به تنک جام شود.
تنک جام= [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ] ( ص مرکب ) تنک شراب. آنکه به اندک شراب خوردن بدمست شود ومل تنک و می تنک و تنک می مرادف این است. ( آنندراج ) .
- تنک جامی :
باخبر باش که چون آینه در عالم آب
زود بی پرده نگردی ز تنک جامی ها.
تأثیر ( از آنندراج ) .
رجوع به تنک و تنک شراب شود.
مل تنک= [م ُ ت ُ ن ُ ] ( ص مرکب ) به معنی تنک شراب باشد یعنی شخصی که حوصله در شراب خوردن نداشته باشد و او را مَل تَنگ هم می گویند. ( برهان ) . کسی که حوصله ٔ شراب خوردن نداشته باشد و نخورد و بعضی مُل تَنگ نوشته و صاحب برهان مَل تَنگ نیز آورده. ( از بهار عجم ) ( از آنندراج ) . کسی که حوصله در خوردن شراب ندارد. ( ناظم الاطباء ) .
*در صفت میخواری آید که به اندک نوشیدن شراب مست گردد :
از او بستد آن جام بهمن سبک
دل آرام میخواره ای بد تنک.
فردوسی.
یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند
بودند تنک شراب در مجلس عمر
... [مشاهده متن کامل]
یک لحظه ز ما پیشترک مست شدند.
خیام ( از یادداشت ایضاً ) .
تاب نگه نداشتم پای کشیدم از درش
توبه بود سزای او هرکه تنک شراب شد.
کلیم ( از آنندراج ) .
تاب نظر ندارم و ضبط نظر نمی کنم
بیشتر است حرص می ، رند تنک شراب را.
کلیم ( ایضاً ) .
شیشه زآن سر نهد به پای قدح
که حریفی تنک شراب افتاد.
امیرشاهی سبزواری ( ایضاً ) .
حریف کاسه ٔ چشم سیاه مست تو نیست
دلم که از گل رعنا تنک شراب تر است .
محمدقلی سلیم ( ایضاً ) .
رجوع به تنک جام شود.
تنک جام= [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ] ( ص مرکب ) تنک شراب. آنکه به اندک شراب خوردن بدمست شود ومل تنک و می تنک و تنک می مرادف این است. ( آنندراج ) .
- تنک جامی :
باخبر باش که چون آینه در عالم آب
زود بی پرده نگردی ز تنک جامی ها.
تأثیر ( از آنندراج ) .
رجوع به تنک و تنک شراب شود.
مل تنک= [م ُ ت ُ ن ُ ] ( ص مرکب ) به معنی تنک شراب باشد یعنی شخصی که حوصله در شراب خوردن نداشته باشد و او را مَل تَنگ هم می گویند. ( برهان ) . کسی که حوصله ٔ شراب خوردن نداشته باشد و نخورد و بعضی مُل تَنگ نوشته و صاحب برهان مَل تَنگ نیز آورده. ( از بهار عجم ) ( از آنندراج ) . کسی که حوصله در خوردن شراب ندارد. ( ناظم الاطباء ) .
*در صفت میخواری آید که به اندک نوشیدن شراب مست گردد :
از او بستد آن جام بهمن سبک
دل آرام میخواره ای بد تنک.
فردوسی.