زوخ
لغت نامه دهخدا
زوخ. ( اِ ) گوشت پاره ای که بر تن مردم بروید و آن را به عربی ثؤلول خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). زخ. ژخ. آزخ. آژخ. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به زگیل شود.
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
زوخ /زخ/=
درزبان لکی این کلمه بع معنای سردی و زمهریر و سرمای زیاد می باشد و هنوزهم کاربرد دارد .
درزبان لکی این کلمه بع معنای سردی و زمهریر و سرمای زیاد می باشد و هنوزهم کاربرد دارد .
خاکستر زغال
غم و غصه