زواله

لغت نامه دهخدا

زواله. [ زَ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) گلوله آرد خمیرکرده ای را گویند که به مقدار یک ته نان ساخته باشند. ( برهان ). گلوله آرد راگویند که به مقدار نانی علیحده ساخته باشند. ( جهانگیری ). خمیری که از جهت نان و آش مدور کنند... ( فرهنگ رشیدی ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). گلوله آرد راگویند که برای نان پختن تیار کرده باشند. ( غیاث ). گلوله آرد خمیرکرده که بمقدار یک قرص نان ساخته باشند. ( فرهنگ فارسی معین ) ( ناظم الاطباء ). کنده. گلوله خمیر. چونه. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
تا قافیت زواله دهد از خمیر طبع
بندم بدست نظم فطیر اندر آسمان.
سوزنی.
مانند بورکت همه کاری شود ببرک
همچون زواله گر بکشی گوشمالها .
بسحاق اطعمه ( ص 33 ).
بادا ز آفتاب خمیرت زوال دور
تا سالها کنی ز مه نو زواله ها.
بسحاق اطعمه ( از آنندراج ).
|| مهره کمان گروهه را نیز گفته اند و آن گلوله ای باشد از گل بمقدار فندقی. ( برهان ). مهره کمان گروهه بود و غالوک نیز گویند. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 503 ). مهره کمان گروهه باشد. ( صحاح الفرس ) ( از ناظم الاطباء ). گلوله ای از گل بمقدارفندقی. مهره کمان گروهه. ( فرهنگ فارسی معین ) :
زواله اش چو شدی از کمان گروهه برون
ز حلق مرغ بساعت فروچکیدی خون .
کسائی ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
|| خمیرپاره های مالیده دراز را نیز گویند که بجهت بغرا مهیا کنند. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ). || بعضی گویند طعامی است که به عربی فرزدقه خوانند. ( برهان ).

فرهنگ فارسی

تکه وگلوله خمیری باندازه یک قرص نان، مهره کمان
( اسم ) ۱ - گلوله آرد خمیر کرده که به مقدار یک قرص نان ساخته باشند . ۲ - خمیر پاره های مالیده که به جهت بغرا مهیا سازند فرزدقه . ۳ - گلوله ای از گل به مقدار فندقی مهره کمان گروهه .

فرهنگ معین

(زَ لِ ) (اِ. ) گلولة خمیر که به مقدار یک قرص نان ساخته باشند.

فرهنگ عمید

۱. تکه و گلولۀ خمیر به اندازۀ یک قرص نان.
۲. گلولۀ گلی و مهرۀ کمان گروهه: زواله اش چو شدی از کمان گروهه برون / ز حلق مرغ به ساعت فروچکیدی خون (کسائی: لغت نامه: زواله ).

گویش مازنی

/zevaale/ آشغال – خاک روبه - بخش بالایی یا لبه ی تنور

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست
ببینیم در زبان پارسی باستان آیا زبان های دیگر هستند لینک پایین قرار می دهم
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

زوالهزوالهزوالهزواله
منابع• https://fa.m.wikipedia.org/wiki/زبان_فارسی_باستان
زواله در گویش بختیاری به معنی آنطرف ( سمت مقابل ) رودخانه، خیابان و . . . است.
زواله به گویش بختیاری یعنی پایین یا انتهای سراشیبی
بعد از ظهر به گیلکی :
زوالَه/ z�v�lă : چونه خمیر.
مانند: پنجه زد، مالاند و زواله هایی از خمیر فراهم آورد، . . .
کلیدر
محمود دولت آبادی
زُوَالَ zovāla ( ا. ) : چانه خمیر، گرده ی خمیر
واژه نامه ی گویش تون ( فردوس )
تالیف محمد جعفر یاحقی
فرهنگستان زبان و ادب فارسی
در زبان لری بختیاری به معنی
آن طرف کوه
Zovaleh