زوال خاندان آشر. زوال خاندان آشر ( به انگلیسی:The Fall of the House of Usher ) نام داستان کوتاهی در سبک وحشت از نویسندهٔ آمریکایی ادگار آلن پو است که نخستین بار در مجلهٔ آقایان برتون[ ۱] در سپتامبر ۱۸۳۹ و در آمریکا به چاپ رسید. پس از آن در ۱۸۴۰ و با کمی تغییر در مجموعه داستان های گروتسک و آرابسک منتشر شد. در این داستان از شعر «قصر جن زده»[ ۲] که پیشتر در شمارهٔ آوریل ۱۸۳۹ مجلهٔ موزهٔ بالتیمور چاپ شده بود نیز استفاده شده است.
راوی داستان فرد بی نامی است که پس از دریافت نامه ای از رودریک آشر، دوست دوران کودکیش که در آن از نگرانی خود دربارهٔ سلامتیش سخن گفته و اینکه فکر می کند بیمار است چون دچار علایمی همچون اضطراب و حساسیت به نور، صدا و بو شده است به دیدن او می رود. در آنجا درمی یابد که مادلین، خواهر دوقلوی رودریک نیز بیمار است و به دلیل ابتلا به جمود عضلانی در حالتی همچون مرده به سر می برد.
رودریک فرد هنرمندی است و راوی که تحت تأثیر نقاشی های او قرار گرفته سعی می کند تا با همراهی دوست قدیمیش در خواندن کتاب و گوش سپاردن به آهنگ هایی که رودریک خود ساخته و آنها را برای راوی با گیتار می نوازد به او روحیه بدهد. رودریک ترانهٔ «قصر جن زده» را می خواند و سپس به دوستش می گوید که اطمینان دارد خانه ای که در آن زندگی می کنند نیز دارای ادراک است و این درک برخاسته از ترکیب عمارت با پوشش گیاهی اطراف آن است.
چند روز بعد رودریک به دوستش اطلاع می دهد که خواهرش مرده و براین موضوع پافشاری می کند که پیش از دفن کامل او، جسدش را به مدت دو هفته درون تابوتی در آرامگاه خانوادگیشان نگه دارد. راوی به رودریک کمک می کند تا جسد را درون تابوت بگذارد و همان لحظه متوجهٔ گونه های گلگون مادلین می شود که چنین حالتی در مورد بسیاری از افراد پس از مرگ روی می دهد. آنها تابوت را درون آرامگاه خانوادگی قرار می دهند و به داخل ساختمان بازمی گردند اما هر دویشان در طول یک هفتهٔ پس از آن بدون هیچ دلیل روشنی احساس آشفتگی می کنند.
در شبی طوفانی، رودریک به اتاق دوستش که در بالای آرامگاه قرار دارد می آید و پنجره را با وجود طوفانی بودن هوا باز می کند. راوی می بیند با وجودی که هیچ نوری در اطراف نیست اما دریاچه ای که ساختمان را احاطه کرده دقیقاً همانند نقاشی ای که رودریک آشر از آن کشیده بود می درخشد.
راوی سعی می کند تا رودریک را باخواندن رمان «تریست دیوانه» آرام کند. این کتاب روایتگر داستان شوالیه ای به نام اتلرد[ ۳] است که برای فرار از طوفان به زور وارد خانهٔ زاهدی عزلت نشین می شود و دربرابر خود کاخی طلایی را می بیند که اژدهایی از آن محافظت می کند. بر روی دیوار کاخ سپری درخشان قرار دارد که روی آن بر اساس افسانه ای نوشته شده است که هرکس که اژدها را بکشد این سپر را به دست خواهد آورد. اتلرد با یک ضربهٔ گرز خود اژدها را می کشد و اژدها با فریادی دلخراش بر زمین می افتد. سپس برای برداشتن سپر پیش می رود که آن نیز فرو افتاده و صدایی هولناک از برخوردش با زمین برمی خیزد.
راوی داستان فرد بی نامی است که پس از دریافت نامه ای از رودریک آشر، دوست دوران کودکیش که در آن از نگرانی خود دربارهٔ سلامتیش سخن گفته و اینکه فکر می کند بیمار است چون دچار علایمی همچون اضطراب و حساسیت به نور، صدا و بو شده است به دیدن او می رود. در آنجا درمی یابد که مادلین، خواهر دوقلوی رودریک نیز بیمار است و به دلیل ابتلا به جمود عضلانی در حالتی همچون مرده به سر می برد.
رودریک فرد هنرمندی است و راوی که تحت تأثیر نقاشی های او قرار گرفته سعی می کند تا با همراهی دوست قدیمیش در خواندن کتاب و گوش سپاردن به آهنگ هایی که رودریک خود ساخته و آنها را برای راوی با گیتار می نوازد به او روحیه بدهد. رودریک ترانهٔ «قصر جن زده» را می خواند و سپس به دوستش می گوید که اطمینان دارد خانه ای که در آن زندگی می کنند نیز دارای ادراک است و این درک برخاسته از ترکیب عمارت با پوشش گیاهی اطراف آن است.
چند روز بعد رودریک به دوستش اطلاع می دهد که خواهرش مرده و براین موضوع پافشاری می کند که پیش از دفن کامل او، جسدش را به مدت دو هفته درون تابوتی در آرامگاه خانوادگیشان نگه دارد. راوی به رودریک کمک می کند تا جسد را درون تابوت بگذارد و همان لحظه متوجهٔ گونه های گلگون مادلین می شود که چنین حالتی در مورد بسیاری از افراد پس از مرگ روی می دهد. آنها تابوت را درون آرامگاه خانوادگی قرار می دهند و به داخل ساختمان بازمی گردند اما هر دویشان در طول یک هفتهٔ پس از آن بدون هیچ دلیل روشنی احساس آشفتگی می کنند.
در شبی طوفانی، رودریک به اتاق دوستش که در بالای آرامگاه قرار دارد می آید و پنجره را با وجود طوفانی بودن هوا باز می کند. راوی می بیند با وجودی که هیچ نوری در اطراف نیست اما دریاچه ای که ساختمان را احاطه کرده دقیقاً همانند نقاشی ای که رودریک آشر از آن کشیده بود می درخشد.
راوی سعی می کند تا رودریک را باخواندن رمان «تریست دیوانه» آرام کند. این کتاب روایتگر داستان شوالیه ای به نام اتلرد[ ۳] است که برای فرار از طوفان به زور وارد خانهٔ زاهدی عزلت نشین می شود و دربرابر خود کاخی طلایی را می بیند که اژدهایی از آن محافظت می کند. بر روی دیوار کاخ سپری درخشان قرار دارد که روی آن بر اساس افسانه ای نوشته شده است که هرکس که اژدها را بکشد این سپر را به دست خواهد آورد. اتلرد با یک ضربهٔ گرز خود اژدها را می کشد و اژدها با فریادی دلخراش بر زمین می افتد. سپس برای برداشتن سپر پیش می رود که آن نیز فرو افتاده و صدایی هولناک از برخوردش با زمین برمی خیزد.
wiki: زوال خاندان آشر
زوال خاندان آشر (فیلم فرانسوی ۱۹۲۸). زوال خاندان آشر ( فرانسوی: La Chute de la maison Usher ) فیلمی در ژانر ترسناک به کارگردانی ژان اپستاین است که در سال ۱۹۲۸ منتشر شد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف