( زوال آمدن ) زوال آمدن. [ زَ م َ دَ ] ( مص مرکب ) از بین رفتن : گفت ای پسر شکر حق بجاآور، ناسپاسی مکن تا زوال نیاید. ( قصص الانبیاء ص 157 ). فی الجمله دولت مجموع بر او زوال آمد. ( گلستان ).که بر تخت و ملکش نیامد زوال.( بوستان ).