فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
زوار در رفته درستش زهوار در رفته می باشد.
دهخدا:
زهوار. [ زِهَْ ] ( اِ مرکب ) حاشیه ای که از چوب به الوار و جز آن دهند تا آجر را بدان پیوندند در طاق زدن و جز آن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . لبه. حاشیه. کناره. زوار. ( فرهنگ فارسی معین ) .
... [مشاهده متن کامل]
- زهواردررفته ؛ سخت پیر یا سخت ضعیف. سخت بیکاره و ناتوان : یک کالسکه زهواردررفته. یک پیر زهواردررفته. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .
|| پوست سفید قوسی که بر بن ناخنهاست متصل به طرف انسی. ( یادداشت ایضاً ) . || چشمه که از زهیدن آبهای بالادست در اراضی پست مجاور ظاهر میشود. ( یادداشت ایضاً ) . || دیوار. ( فرهنگ فارسی معین ) .
دهخدا:
زهوار. [ زِهَْ ] ( اِ مرکب ) حاشیه ای که از چوب به الوار و جز آن دهند تا آجر را بدان پیوندند در طاق زدن و جز آن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . لبه. حاشیه. کناره. زوار. ( فرهنگ فارسی معین ) .
... [مشاهده متن کامل]
- زهواردررفته ؛ سخت پیر یا سخت ضعیف. سخت بیکاره و ناتوان : یک کالسکه زهواردررفته. یک پیر زهواردررفته. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .
|| پوست سفید قوسی که بر بن ناخنهاست متصل به طرف انسی. ( یادداشت ایضاً ) . || چشمه که از زهیدن آبهای بالادست در اراضی پست مجاور ظاهر میشود. ( یادداشت ایضاً ) . || دیوار. ( فرهنگ فارسی معین ) .
زوار به معنی خدمتکار است.
زوار در رفته یعنی کسی که خدمتکار هم از دستش فرار می کند و کنایه از پیری شدید است.
زوار در رفته یعنی کسی که خدمتکار هم از دستش فرار می کند و کنایه از پیری شدید است.
زوار در رفته : [عامیانه، کنایه ] پیر و فرسوده، به درد نخور، اسقاط.
از هم متلاشی شده - داغون و خراب و فرسوده - به دزد نخور
زَوار در رفته. رجوع شود به «زهوار در رفته». همچنین رجوع شود به واژه های «زوار» و «زهوار».