زوء

لغت نامه دهخدا

زوء. [ زَوْءْ ] ( ع مص ) برگردانیدن و منقلب ساختن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ): زاء الدهر به زوءً ( از باب نصر )؛ برگردانیدن آن را روزگار و منقلب ساخت. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) زوءالمنیة؛ آنچه از مرگ پیدا و حادث شود. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس