زهی ز هر ادبی یافته تمام نصیب
زهی ز هر هنری بهره ای گرفته تمام.
فرخی.
زهی خسروی کز همه خسروان به مردی ترا نیست همتا و یار.
فرخی.
زهی موفق و منصور شاه بی همتازهی مظفر و مشهور خسرو والا
زهی جهان سعادت بتو فزوده خطر
زهی سپهر جلالت بتو گرفته ضیا...
زهی سخای مصور به روز بزم و نشاط
زهی قضای مجسم به روز رزم و وغا.
مسعودسعد ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
ز احداث فسق تو مر این و آن را زهی نان پخته زهی گاو زاده.
سوزنی ( یادداشت ایضاً ).
مقام دولت و اقبال را مقیم توئی زهی رفیع مقام و خهی شریف مقیم.
سوزنی ( یادداشت ایضاً ).
زهی کهی و خهی چشمه ای که اندر وی قرار گیرد مار شکنج و ماهی شیم.
سوزنی ( یادداشت ایضاً ).
زهی هم تو هم عشق تو آب و آتش که خود در شما آب و سنگی نبینم.
خاقانی.
اگر به کوه رسیدی روایت سخنش زهی رشید جواب آمدی بجای صدا.
خاقانی.
می رنگین زهی طاوس بی مارلب شیرین زهی خرمای بی خار.
نظامی.
زهی قدرت که در حیرت فزودن چنین ترتیب ها داند نمودن.
نظامی.
احسنت و زهی امیدواری به زین نبود تمام کاری.
نظامی.
زهی دارنده اورنگ شاهی حوالتگاه تأیید الهی.
نظامی.
تو آن وزیری کانصاف پادشاه جهان به حکم تست منور، زهی ستوده وزیر.
؟ ( از لباب الالباب ، از فرهنگ فارسی معین ).
در جهان این مدح و شاباش و زهی ز اختیار است و حفاظ و آگهی.
مولوی.
درهوای آنکه گویندت زهی بسته ای بر گردن جانت زهی.
مولوی.
زهی دین و دانش زهی عدل و دادبیشتر بخوانید ...