زهکونی

لغت نامه دهخدا

زهکونی. [ زِ ] ( اِ مرکب ) آن است که شخص پای خود را به ضرب و زور هرچه تمامتر به نشستنگاه دیگری زند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). نوک پایی که به کفل کسی کوبند. تیپا. اردنگ.زفکنه. ( فرهنگ فارسی معین ). اُم کیسان. اردنگ. تی پا. زِفْکِنه. زُفْکِنه. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ معین

(زِ ) (حامص . ) تیپا، اردنگ .

پیشنهاد کاربران

ام کیسان. [ اُم ْ م ِ ک َ ] ( ع اِ مرکب ) لقب زانو. || ضربی که بپشت پای بر سرین مردم زنند. ( منتهی الارب ) ( از المرصع ) ( از اقرب الموارد ) . اردنگ. || قدر و اندازه. ( منتهی الارب ) .
شلخت. [ ش َ ل َ ] ( اِ ) لگدی که با پشت پا و یا سر زانو بر نرمگاه و نشستگاه کسی در بازی و یا از روی خشم و غضب زنند. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( از آنندراج ) . اردنگ. اردنگی. زفکنه ( در تداول مردم قزوین ) . تیپا. رجوع به شلخته و مترادفات دیگر کلمه شود.

بپرس