من اینجا دیر ماندم خوار گشتم
عزیز از ماندن دایم شود خوار
چو آب اندر شمر بسیار ماند
زهومت گیرد از آرام بسیار.
دقیقی ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
رجوع به زهمت و زهمة و زهومة و ماده بعد شود.زهومة. [ زُ م َ ] ( ع اِ ) زهمة.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). باد گنده. || بوی ریم و چربش. || بوی گوشت چرب برگشته بوی.( ناظم الاطباء ). رجوع به زهومت و زهمة و زهمت شود.