زهوق
لغت نامه دهخدا
زهوق. [ زَ ] ( ع ص ) باطل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). ناچیز : و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زَهوقاً. ( قرآن 81/17 ). || هلاک شونده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). نیست شونده. ( غیاث ). || چاه دورتک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || راه کوه فراخ بلند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). راه بلند و فراخ در میان کوه. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. نابود شدن، هلاک شدن.
۳. باطل شدن.
پیشنهاد کاربران
کلمه ( زهوق ) به معنای خروج به سختی ، و اصل آن بطوری که گفته اند به معنای بیرون آمدن جان و مردن است .
نابودشدنی