زهوار
/zehvAr/
مترادف زهوار: حاشیه، کناره، لبه
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- زهواردررفته ؛ سخت پیر یا سخت ضعیف. سخت بیکاره و ناتوان : یک کالسکه زهواردررفته. یک پیر زهواردررفته. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
|| پوست سفید قوسی که بر بن ناخنهاست متصل به طرف انسی. ( یادداشت ایضاً ). || چشمه که از زهیدن آبهای بالادست در اراضی پست مجاور ظاهر میشود. ( یادداشت ایضاً ). || دیوار. ( فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - لبه حاشیه کناره . ۲ - دیوار .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] تسمۀ باریک از چرم یا چیز دیگر که بر حاشیه و کنارۀ چیزی بدوزند، تسمه، بند.
۳. (صفت ) [قدیمی] هرچیزی که مانند زه باشد، زه مانند.
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
تسمه