زهق

لغت نامه دهخدا

زهق. [ زَ ] ( ع مص ) از پیش بشدن. ( زوزنی ). پیشی نمودن و سبقت گرفتن بر دیگران. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || درگذشتن تیر از نشانه و بر هدف نرسیدن. || بیرون آمدن جان . || باطل شدن چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ناگوار شدن. ( زوزنی ). || هلاک شدن. ( زوزنی ) ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). نیست شدن. ( غیاث ).

زهق. [ زَ هََ ] ( ع اِ ) زمین پست. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). هامون. ( غیاث ).

زهق. [ زَ هََ ] ( ع مص ) بیرون آمدن جان کسی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به معنی سوم زَهْق و ذیل آن شود.

زهق. [ زَ هَِ ] ( ع ص ) سبک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). سبک و متحرک. ( ناظم الاطباء ). تیزرفتار. ( غیاث ).

زهق. [ زُ هَُ / زُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ زاهق. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رجوع به زاهق شود.

فرهنگ فارسی

جمع زاهق

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی زَهَقَ: به سوی هلاکت (بیرون)رفت(کلمه زهوق به معنای خروج به سختی ، و اصل آن بطوری که گفتهاند به معنای بیرون آمدن جان و مردن است )
ریشه کلمه:
زهق (۵ بار)

«زَهَقَ» از مادّه «زُهُوق» به معنای اضمحلال، هلاک و نابودی است، و «زهوق» (بر وزن قبول) به معنای چیزی است که به طور کامل محو و نابود می شود.

پیشنهاد کاربران

بعد نزول این آیة
وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً81
دیگر باطل کلاً ریشه کن شده تا روز قیامت وهیچ چیز مانع درک حقیقت وجود ندارد.
وبهانه برای هیچ کس برای تبعیت واذعان واطاعت از حق باقی نماند.

بپرس