زهرناک


معنی انگلیسی:
toxic

لغت نامه دهخدا

زهرناک. [ زَ ] ( ص مرکب ) زهرآلوده. ( آنندراج ). سم دار و زهرآلود. ( ناظم الاطباء ). زهرآگین. سمی. ( فرهنگ فارسی معین ) :
های خاقانی ترا جای شکرریز است و شکر
گر دهانت را به آب زهرناک آگنده اند.
خاقانی.
مزاج هوا چون بود زهرناک
بیندازد آن چیز را در مغاک.
نظامی.
کاین شده ست از خوی حیوان پاک پاک
پر ز عشق و لحم و شحمش زهرناک.
مولوی.
بایدکه در چشیدن آن جام زهرناک
شیرینی شهادت ما در زبان شود.
سعدی.
رجوع به زهر شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - زهر آگین سمی . ۲ - مو دار .

فرهنگ عمید

زهردار، دارای زهر، زهرآلود، سمی.

پیشنهاد کاربران

بپرس