زهراوی
لغت نامه دهخدا
زهراوی. [ زَ ] ( اِخ ) نام یکی از اطباء است. ( برهان ) ( آنندراج ). نام طبیبی است. ( ناظم الاطباء ). گیاه شناس وطبیبی است که ابن البیطار در مفردات خود از او روایت آرد از جمله در کلمه «اناغالیس » و «برسیاوشان » و «خزامی » و «عقرب بحری ». ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
زهراوی. [ زَ ] ( اِخ ) نام یکی از اطباست. ( برهان ). رجوع به ابوالقاسم زهراوی خلف بن عباس شود. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
زهراوی. [ زَ ] ( اِخ ) ابوالحسین احمدبن فارس بن زکریا... زهراوی قزوینی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به ابن فارس شود.
زهراوی. [ زَ ] ( اِخ ) عبدالحمید ( 1272 - 1334 هَ. ق. ). از بزرگان نهضت سیاسی سوریه و یکی از شهداء عرب در دیوان عالی بود. او روزنامه «المنیر» را منتشر کرد و بطور پنهانی آنرا توزیع می نمود و پس از چندی به مصر فرار کرد و در سال 1327 به سوریه بازگشت و در تأسیس حزب «الحریة و الاعتدال » و حزب «الائتلاف » شرکت جست. و جریده هفتگی «الحضارة» را منتشر کردو به ریاست اولین کنگره عربی در پاریس انتخاب شد، آنگاه در مجلس اعیان عثمانی عضویت یافت و سپس در دیوان عالی بمرگ محکوم گردیدو این حکم در دمشق اجرا گردید. وی از رجال علم و دین و سیاست بود. او راست : رساله «الفقه و التصوف » و کتاب «خدیجة ام المؤمنین ». ( از اعلام زرکلی ج 2 صص 479 - 480 ). رجوع به اعلام زرکلی و معجم المطبوعات شود.
زهراوی. [ زَ ] ( اِخ ) علی بن سلیمان ، مکنی به ابوالحسن. وی ریاضی دان بود و سپس به علم طب توجه کرد. او راست : «کتاب الارکان ». ( از عیون الاخبار ج 2 ص 40 ).
فرهنگ فارسی
علی بن سلیمان مکنی به ابو الحسن
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید