همه تیغ زهرآب گون برکشیم
به کین جستن آئیم و دشمن کشیم.
فردوسی.
یکی تیغ زهرآب گون برکشیدعنان را گران کرد و سر درکشید.
فردوسی.
بدان تیز زهرآب گون خنجرش همی کرد چاک آن کیانی برش.
فردوسی.
از خنجر زهرآب گون هفت اژدها را ریخت خون همت ز نه پرده برون دل هشت مرعا داشته.
خاقانی.
رجوع به زهر و زهرآب و دیگر ترکیبهای این دو کلمه شود.