زهراب گون

لغت نامه دهخدا

( زهرآب گون ) زهرآب گون. [ زَ ] ( ص مرکب ) زهرآب دار. فولاد اعلا. ( ناظم الاطباء ). || به رنگ زهرآب. ( از فهرست ولف ). || همچنان زهرآب کاری و کشنده :
همه تیغ زهرآب گون برکشیم
به کین جستن آئیم و دشمن کشیم.
فردوسی.
یکی تیغ زهرآب گون برکشید
عنان را گران کرد و سر درکشید.
فردوسی.
بدان تیز زهرآب گون خنجرش
همی کرد چاک آن کیانی برش.
فردوسی.
از خنجر زهرآب گون هفت اژدها را ریخت خون
همت ز نه پرده برون دل هشت مرعا داشته.
خاقانی.
رجوع به زهر و زهرآب و دیگر ترکیبهای این دو کلمه شود.

فرهنگ فارسی

( زهر آب گون ) زهر آب دار یا به رنگ زهر آب

پیشنهاد کاربران

بپرس