زهر مار

لغت نامه دهخدا

زهر مار. [ زَ رِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لعاب حیه. سمی که از نیش مار برآید و اغلب کشنده است و امروزه از انواع این زهرها در داروسازی استفاده می نمایند و قدما آنرا معادل سمی مهلک می گرفته اند :
می دشمن مست و دوست هشیار است
اندک تریاق و بیش زهر مار است
در بسیارش منفعت اندک نیست
در اندک او منفعت بسیار است.
( منسوب به ابوعلی سینا ).
نیز بخواهد گزید اگر بهشم
زین سپس آسیب زهر مار مرا.
ناصرخسرو.
از پی تهذیب ملک قبض کنی جان خصم
کز پی تریاک نوش نفع کند زهر مار.
خاقانی.
اگر خود شود غرقه در زهر مار
نخواهد نهنگ از وزغ زینهار.
نظامی.
شکم پر زهر مارش باد و کژدم
که راحت خواهد اندر رنج مردم.
سعدی.
|| چیز بسیار تلخ را نیز به زهر مار... مانند کنند: این خربزه مثل زهر مار تلخ بود. ( از فرهنگ عامیانه جمال زاده ). || ( صوت مرکب ) نفرین گونه ای است. کلمه اهرمنی بجای بلی. کوفت. آتشک. درد بیدرمان. کوفت کاری. زغنبوت. قزل قورت. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). لفظ دشنام است و در جواب کسی که تقصیر یا غفلتی کرده است چون انسان را صداکند گفته می شود، وقتی که کودک مقصری مادرش را صدا کند... و مثلاً گوید: «مامان »، در جوابش گویند: «زهر مار». ( از فرهنگ عامیانه جمال زاده ).

پیشنهاد کاربران

بپرس