زهد ورزیدن. [ زُ وَ دَ ] ( مص مرکب ) پرهیزگاری کردن. پارسائی کردن. ناخواهانی نمودن : همچون پدر بحق تو سخن گوی و زهد ورززیرا که نیست کار جز این ای پسر مرا.ناصرخسرو.به عشق ، مستی و رسوائیم خوش است ازآنک نکو نباشد با عشق ، زهد ورزیدن.سعدی.رجوع به زهد و دیگر ترکیبهای آن شود.