زنگ پذیر. [ زَ پ َ ] ( نف مرکب ) که مستعد زنگ زدن و زنگ بستن باشد همچون آیینه و آهن و مس و جز اینها. چیزی که مستعد قبول کدورت و تیرگی و فساد و تباهی باشد : بهرام خون خصم تو ریزد به تیغ کین کان تیغ نیست زنگ پذیر اندر آسمان.سوزنی ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).دم صبح از جگر آرند ونم ژاله ز چشم تادل زنگ پذیر، آینه سیما بینند.خاقانی.