تیغ مردانگیت زنگ نزد
گل آزادگیت خار نداشت.
مسعودسعد.
|| نواختن زنگ. به صدا درآوردن زنگ. ( فرهنگ فارسی معین ). آواز برآوردن از جرس ودرای. ( ناظم الاطباء ). به آواز آوردن زنگ و درای و زنگله. زنگ را به آواز داشتن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || کف زدن و دستک زدن در تحسین. ( ناظم الاطباء ). || به آفت زنگ مبتلا شدن کشت. زنگ پیدا کردن غلات به علت دوام باران و ابر. مبتلا به زنگ شدن حاصل از گندم و جو و مانند آن. ( یادداشت بخطمرحوم دهخدا ). رجوع به زنگ شود.