زنهاریدن

لغت نامه دهخدا

زنهاریدن. [ زِ دَ ] ( مص جعلی ) زنهار و امان دادن. ( آنندراج ). امان دادن و کسی را در پناه و حمایت خود درآوردن. ( ناظم الاطباء ). || اصلاح شدن. || آشتی کردن و عهد و پیمان صلح بستن. || پارسا و پاکدامن کردن. || شتافتن و تعجیل کردن. || شکایت کردن. || بر جهد و کوشش ترغیب نمودن. || علم و ادب آموزانیدن. || ترسانیدن و تهدید کردن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به لسان العجم شعوری ج 2 ص 45 شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس