زنهار شکستن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
زنهار شکستن ؛ زنهار خوردن. ( یادداشت مؤلف ) . خیانت کردن. نقض عهد کردن :
از زینهارخواری جزع تو باک نیست
گر لعل آبدار تو زنهار نشکند.
محمدبن ابی بکر نسفی.
از زینهارخواری جزع تو باک نیست
گر لعل آبدار تو زنهار نشکند.
محمدبن ابی بکر نسفی.