زنهار. [ زِ ] ( اِ ) امان و مهلت باشد. ( برهان ). پناه و امان و مهلت. ( غیاث ). امان. ( جهانگیری ) ( شرفنامه منیری ). زینهار. ( فرهنگ رشیدی ) ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ). امان. ( فرهنگ رشیدی ) ( ناظم الاطباء ) : درست است و اکنون به زنهار اوست پرآزار جان و پر از درد پوست.
فردوسی.
همه لشکر آید به زنهارما ازین پس نجویند پیکار ما.
فردوسی.
پذیرفتش او را به زنهار خویش که هرگز نیاردش آزار پیش.
فردوسی.
همی کرد از آن بوم وبر خارسان ازو خواست زنهار دو شارسان.
فردوسی.
به زنهار شد لشکر ما همه هراسان شد از بی شبانی رمه.
فردوسی.
ز چنگ روزه به زنهار عید خواهم رفت بر او نباکم و گویم مرا به روزه بخر.
فرخی.
و شهر آرام گرفت و کسانی که آمدنی بودند به خدمت و زنهار آمدند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 705 ). دگر یکسر از زین فروریختند به زنهار از او خواهش انگیختند.
اسدی.
به هر گوشه تاراج و پیکار خاست خروشیدن و بانگ و زنهار خاست.
اسدی.
ز هفتم زمین گرد پیکار خاست ز دیو و پری بانگ زنهار خاست.
اسدی.
هر آن کز غم جان وبیم گناه به زنهار این خانه گیرد پناه ز بدخواه ایمن شود وز ستم چواز چنگ یوز، آهو اندر حرم.
اسدی.
یکی در آنکه جگر گردد از در حمیت یکی در آنکه زبان گردد از پی زنهار.
ابوحنیفه ( از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 279 ).
زانکه دین را دام دارد، بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد، صید را زنهار نیست.
ناصرخسرو.
به زنهار خدایم من به یمگان نکو بنگر گرفتارم مپندار.
ناصرخسرو.
به زنهار یزدان درون جای یابی اگر جای جویی تو در زینهاری.
ناصرخسرو.
ای شاه پیش تو به زنهارآمدم... شاه جواب داد که زنهار است ترا به خون و مال. ( اسکندرنامه نسخه سعید نفیسی ). گفت بلی دیشب دوسوار از کافر ترکان به هزیمت در اینجا آمدند و این جایگاه زنهار است و بامداد هر دو برفتند. ( اسکندرنامه ایضاً ). لیک من درطوق خدمت چون کبوتر بد دلم پیش شهبازی چنان زنهار چون باشد مرا.
امان، پناه، مهلت، برحذر، عهدوپیمان، پرهیز ۱ - ( اسم ) امان مهلت . ۲ - ضمانت پشتیبانی . ۳ - امانت . ۴ - دور باش . برحذر باش . یا به زینهار ( زنهار ) داشتن ۱ - امان دادن پناه دادن . ۲ - پشتیبانی کردن . یا به زینهار ( زنهار ) کسی آمدن به امید پناه گرفتن به نزد کسی آمدن بدو پناه بردن .
فرهنگ معین
(زِ ) نک زینهار.
فرهنگ عمید
۱. هنگام تنبیه و تحذیر به کار می رود، بپرهیز، برحذر باش: زینهار از قرین بد زنهار / و قِنا رَّبنا عذابَ النّار (سعدی: ۱۰۰ )، زنهار، دروغ نگو. ۲. (اسم ) [قدیمی] مهلت. ۳. (اسم ) [قدیمی] عهد و پیمان. ۴. (اسم ) [قدیمی] امان، پناه. * به زنهار داشتن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] کسی را امان دادن و در پناه خود گرفتن. * به زنهار کسی درآمدن: (مصدر لازم ) [قدیمی] به کسی پناه بردن و از او امان گرفتن. * زنهار خوردن: (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز] عهد شکستن، پیمان شکستن: من دل به تو دادم که به زنهار بداری / زنهار مخور بر دل زنهاری زنهار (فرخی: ۱۷۰ ).
گویش مازنی
/zenhar/ فریاد ناشی از ترس یا درد - درد همراه با لرزش بدن ۳متورم – باد کرده
مترادف ها
quarter(اسم)
بخش، ربع، محله، اقامت گاه، یک چهارم، چارک، برزن، مدت سه ماه، زنهار، چهارک، یک چارک
پیشنهاد کاربران
بررسیِ فعلهایی در زبانِ پارسیِ نو که در بخشی از پیشوندِ آنها " ضمیرهای اشاره" نقش دارند؛ سپس پیشنهادِ واژه ی "هاردَن/هار - " در پارسیِ نو: ما در زبانِ پارسی فعلهایی داریم که در بافتِ پیشوندیِ خود، دارای " ضمیرهایِ اشاره" هستند: ... [مشاهده متن کامل]
1 - "پِنداشتن/پِندار - ": کارل زالمان فعل "پِنداشتن:pindāštan" را برآمده از "په ای داشتن :pa ē dāštan" دانسته که "ای: ē" در آن به معنای "این" است که در واژگانی همچون "ایدون، ایدر، ایرا ( ی ) ، زیرا ( ی ) " این ضمیر را داریم. از آنجایی که واژگانِ "ای" و "این" در پارسی جایگزین پذیر هستند، می توان آن را برآمده از "په این داشتن: pa in dāštan" نیز دانست که سرانجام به ریختِ "پِنداشتن" درآمده است. نکته: ریشه یِ اوستاییِ واژه یِ "داشتن/دار - "، "دَر:dar" می باشد. کریستین بارتولومه برایِ ریشه یِ اوستایی "دَر"، معناهایی همچون "درنظر داشتن، به یاد داشتن، اندیشیدن به - " نیز آورده است که به روشنی واژه یِ "داشتن" را با "پنداشتن" پیوند می دهد. نکته: واژه یِ "پنداشتن" برابر با واژه آلمانی "dafuer halten" آمده است و "داشتن" نیز برابر با واژه ی "halten" ( آلمانی ) و " hold" ( انگلیسی ) است. 2 - "زِنهاردَن/زِنهار - ": ما در پارسیِ نو واژه یِ "زِنهار/زینهار" را داریم که برآمده از تکواژهایِ زیر است: 1 - ز/از 2 - ای/این 3 - هار ( بُن کُنونیِ "هاردَن" ) در پارسی، واژه یِ "زِنهار/زینهار" به ریختِ "امری" آمده است و از اینرو، بمانند واژگان بشنو، بخوان، بنال و. . . ، از "بُن کُنونی" ساخته شده است؛ پس به آسانی می توان دریافت که "زنهار" برآمده از فعل "زنهاردَن" است. بارتولومه در زیرواژه یِ "هارَ:hāra" ( اوستاییِ کهن ) که برآمده از ریشه یِ "هَر:har" می باشد، به روشنی از واژه یِ "زنهار/زینهار" در پارسیِ نو، و واژگانِ " هارَکیه:hārakih" و "سَردار:sardār" در پارسیِ میانه نام می برد. ( "هارَکیه" به پارسیِ نو "هارگی" می شود. ) . . . . . پیشنهادِ بسیار ارزشمند: ما فعل "داشتن/دار" را از ریشه یِ "دَر" که در "پنداشتن" نیز بکاررفته است، داریم؛ اکنون می توانیم از واژه یِ "زِنهاردَن/زِنهار - " به آسانی فعلِ "هاردَن:هار - " را از ریشه یِ "هَر" ( اوستایی ) بیرون بکشیم. چنین فعلی به روشنی، چنانکه از واژه ی "هارَکیه" پیداست، در پارسیِ میانه بکار می رفته است. پیشنهاد: "هاردَن/هار - " را با پیشوندهایِ دیگر در پارسی بکار بگیرید و نوواژگانِ بسیاری را پدید آورید؛ بمانند "نِهاردن/نِهار - ". ( من در پیامی جداگانه از نگرِ معنایی ریشه یِ "هَر" را در اوستایی بررسی می کنم تا بدانیم فعلِ بسیار ارزشمند "هاردَن/هار - " در پارسی چه معنایی دارد. ) . . . . پَسگشتها: 1 - ستونهای 690 و 1806 از نبیگ "فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" ( کریستین بارتولومه ) 2 - رویبرگ 292 از بخش سوم - پارسیِ میانه ( کارل زالمان )
پرهیز کن
فرصت. فرجه
واژه ای هست برابر مبادا و نکنه و معنی هشدار دادن برای گذر از خط قرمز و خطر است بنظر میتونه حتی برابر پارسی همین واژهان تازی خطر هم باشه
زِنهار، زینهار! می توان به جای واژه فرانسوی: اولتیماتوم ( ultimatum ) از آن بهره برد! واژه اوستایی آن: زینو هاره ( zyno hare ) . در زمان باستان و به ویژه در شاهنامه فردوسی بزرگ: هنگامی که دو جنگجو با هم به پیکار می پرداختند و یکی کم می آورد و توانایی جنگیدن نداشت یا سلاح از دستش می افتاد، از هماورد ( رقیب ) خودش زِنهار ( زینهار ) می خواست تا بتواند یارایی ( توانایی ) اش را بدست آورد یا سلاح خود را دوباره به دست بگیرد! ... [مشاهده متن کامل]
امروزه این زِنهار ( زینهار ) در بازی گرگم به هوا و بازی های محلی هم به چشم می خورد: هنگامی که در تنگنا هستیم، از هماورد ( رقیب ) می خواهیم که از مخمصه به در بیام و به بازیکن روبرو ( هَمبازی ) می گوییم: "جاده خدا بده!" . زین: در اوستا: زَئینی ( zaini ) یا زی ( zī ) سلاح، سِپَر، جنگ افزار، تفنگ هار: هَره - پاییدن، مراقب، نگهداری، تیمار کردن، مواظبت، نظارت، توجه - فرجه، مهلت، فرصت، زمان دادن معنی: آرامش، آسایش، آسودگی، فَراغِ بال، امنیت، دل آرامی! - پشت و پناه، پشتیبان ( پشتیوان ) ، حامی، پاسدار، جانپاس - اولتیماتوم ( فرانسوی ) !، پیشنهاد پایانی ( واپسین پیشنهاد ) امان و مهلت دادن، فرجه دادن، فرصت گرفتن، جاده خدا دادن! - توجه کردن، آگاهی دادن، هوشیار کردن، روشن بینی، بیدار دلی ( در اوستا: بیدارانه ) ! اوستا: بخشی از بند 11 تیشتر یشت: yedhi - zī - mā mashyāka aoxtō - nāmana yasna "yazayanta" yatha anye yazatanghō aoxtō - nāmana yasna "yazinti" frā neruyō ashavaoyō معنی: کسی که هرگز نمی خوابد، "بیدارانه" از سِرِشت مزدا جانپاسی می کند. کسی که هرگز نمی خوابد، "بیدارانه" از آفرینش مزدای اَشا ( راستی ) نگهبانی می کند . پهلوی: اندرز اُوشنَر دانا، بند24: se tis drubušttar abāyēd dāštan ēk … ud dudīgar dōstīh ud sidīgar zēnhār معنی: سه چیز را استوارتر ( همیشه ) باید داشت ( پایید! ) یکی. . . و دودیگر دوستی ( عشق و مهربانی ) و سه دیگر زینهار ( امنیت و دل آرامی ) ( ( به گمان فراوان:" یکی" که خوانده نشده، همان" تندرستی" است! ) )
واژه ی پارسی " زنهار" را می توان به جای واژه های بیگانه ی [اولتیماتوم، ضرب الاجل] به کار برد. پارسی بگوییم، پارسی بنویسیم.
هنگام درنگ مهلت فرصت
معنی کلمه زنهار:بپرهیز، واژه ای است که برای آگاهی دادن و هشدار به کار میرود.
زنهار: هرگز
رنهارنگ، آگاه باش
آگاهی دادن و مراقب بودن
آگاهی دادن. امان
نهی کردن، باز داشتن
واژهی است اگاهی دادن و هشدار به کار میرود و معنی بعدی بپرهیز
Be careful
حواست باشه
واژه ای است که برای آگاهی دادن و هشدار به کار میرود, بپرهیز
زنهار = پناه ، امان
بپر هیز
- مواظب باش - امان و پناه
ای داد بیداد!
یلان=پهلوانان
اگاه باش
کلمه ای است که برای هشدار دادن به کار میرود . بپرهیز