زندوافان بهی زند ز بر برخوانند
بلبلان وقت سحر زیر و ستا جنبانند
قمریان راه گل و نوش لبینا خوانند
صلصلان باغ سیاووشان با سروستاه.
منوچهری ( یادداشت ایضاً ).
|| بر وزن و معنی زندلاف است که بلبل باشد. ( برهان ). بلبل. ( از ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). مرغ هزاردستان بود. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 243 ) : زندواف زندخوان چون عاشق هجرآزمای
دوش بر گلبن همی تا روز ناله زار کرد.
فرخی.
باغ پر خیمه های دیبا گشت زندوافان درون شده به خیام.
فرخی.
فزایندشان خوبی از چهر و لاف سرایندشان از گلو زندواف.
عنصری ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 243 ).
به دستان چکاوک شکافه شکاف سرایان ز گل ساری و زندواف.
اسدی.
گهی زندواف و چکاوک بهم سراینده دستان همی زیر و بم.
اسدی.
بر گل نو زندواف مطربی آغاز کردخواند به الحان خوش نامه پازند و زند.
سوزنی ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).