زندان شکن ؛ شکننده زندان. ( از فهرست ولف ) . شکننده بند. محبوسی که از دست زندانبان بگریزد و خود را از قید برهاند :وز آن پر گناهان زندان شکنکه گشتند بانوشزاد انجمن. فردوسی.+ عکس و لینک