زنجیل
لغت نامه دهخدا
- زنجیل الدراهم . رجوع به زنجیرالدارهم و نقودالعربیه ص 176 شود.
زنجیل. [ زِ ] ( ع ص ) مرد سست اندام و ضعیف. زئجیل. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
زنجیل. [ زِ ] ( ع اِ ) نوعی زیتون بلند. ( از دزی ج 1 ص 606 ). || آبی که از زیتونهای بهم آنباشته بهم رسد. ( دزی ایضاً ).
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید