زنتو

لغت نامه دهخدا

زنتو. [ زَ ] ( اِ ) عشیره . ( تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2647 ). طایفه. ( ایران در زمان ساسانیان چ امیر مکری ص 29 ).

زنتو. [ زَ ] ( ع اِ ) زَنتور. سنتور. ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

نمانه:خانواده
ویست: روستا
زنتو: شهرستان
دهیوک:کشور
نمانه خانواده
ویست روستا
زنتو شهرستان
دهیکو کشور
چند ویس یک زنتو ( zantu ) را پدید میآورد . زنتو به معنای قبیله است چنانچه یکی از قبایل ماد آریا زنتو نام داشت. زنتو را میتوان با شهرستان مقایسه کرد

بپرس