زنبور خانه

لغت نامه دهخدا

زنبورخانه. [ زَم ْ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) خانه مگس شهد و آن را شان و شاند و لانه نیز گویند. ( شرفنامه منیری ). شان عسل که در آن شهد می باشد و آن را در فارسی لانه گویند و او چون سوراخهای بسیار دارد و به این اعتبار... ( آنندراج ). لانه زنبور. شان. ( فرهنگ فارسی معین ). خانه کبت انگبین و کندوی عسل. ( ناظم الاطباء ) :
کند به تیر چو زنبورخانه سندان را
اگر نهند بر آماجگاه او سندان.
فرخی.
هر کجا زنبورخانه عاشقی است
جای چون شه درمیان خواهم گزید.
خاقانی.
هر دوزنبورخانه شهوات
کرده غارت چو حیدر کرار.
خاقانی.
زنبورخانه طمع آلوده شد مشور
زنبوروار بیش مکن زین و آن فغان.
خاقانی.
ز زنبور پیکان خارا گذر
مشبک چو زنبورخانه سپر.
عبداﷲ هاتفی ( از آنندراج ).
راضی به رزق بی شر و شوری قناعتم
زنبورخانه در نظرم نان اغنیاست.
فصاحت خان راضی ( ایضاً ).
|| و چون سوراخهای بسیار دارد به این اعتبار سوراخهایی که در شیرمال و پنیر میباشد آن را نیز گویند. ( آنندراج ). || تن صاحبان سلوک که باطنشان مملو از فیض الهی میباشد. || مردم منتقم و انتقام کننده. ( ناظم الاطباء ). || مقام پر از فتنه و فساد. صاحب آنندراج آرد: و از اینکه از دست زدن در آن زنبوران به شور می آیند و میگزند اطلاق آن بر مقام پر از فتنه و فساد نیز می کنند.
- زنبورخانه اجل بودن ؛ در شاهد زیر ظاهراً کنایه از مرگبار بودن است :
یلان و شیردلانند لشکر تو، و تو
بنفس خویش چو لشکرکشی و شیردلی
سپاه و خیل تو زنبورخانه اجلند
بدانگهی که تو با خصم خویش در جدلی.
سوزنی ( دیوان چ شاه حسینی ص 295 ).
- زنبورخانه انگیختن ؛ زنبورخانه برآشوفتن. زنبورخانه شورانیدن. کنایه از برانگیختن فتنه و آشوب و غوغاست ، چنانکه چوب در لانه زنبور کردن :
هم کمر بستی و هم آشوفتی زنبوروار
تا مرا زنبورخانه از روان انگیختی.
خاقانی.
- زنبورخانه برآشوفتن ؛ زنبورخانه انگیختن :
چو زنبورخانه برآشوفتی
گریز از محلت که گرم اوفتی.
سعدی.
رجوع به ترکیب قبل و بعد شود.
- زنبورخانه شورانیدن ؛ زنبورخانه برآشوفتن :
که لشکر خراسان زنبورخانه شورانیده اند و خود رفته. ( تاریخ سلاجقه کرمان ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) لانه زنبور شان .

پیشنهاد کاربران

بپرس