زنبه
/zambe/
لغت نامه دهخدا
زنبه. [ زَم ْ ب َ / ب ِ ] ( اِ ) زنبل. زنبر. ( فرهنگ فارسی معین ). زنبر. رجوع به زنبر شود.
- زنبه کش ؛ در بنایی آنکه آجر یاچارکه و سنگ و زنبه حمل کند. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
- زنبه کشیدن ؛ عمل زنبه کش. ( یادداشت ایضاً ).
|| مجازاً شکم. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
۲. (زیست شناسی ) [قدیمی] = زنبق
مترادف ها
توده، چرخ دستی، چرخ دوره گردها، کوه یخ، زنبه، قطعه عظیم یخ، پشته، کوه، تپه، خاک کش، خنازیر، ماهور
پیشنهاد کاربران
زنبه :وسیله ای است داری دو دسته که در قدیم برای حمل ملات استفاده می شده. ( اصطلاح بنایی و ساختمان سازی )