زنبه

/zambe/

لغت نامه دهخدا

زنبه. [ زَم ْ ب َ / ب ِ ] ( اِ ) گلی است سفید که برگ گلهای آن دراز و خوشبوی میشود و معرب آن زنبق است. ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ). گلی است معروف که معرب آن زنبق است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( از فرهنگ رشیدی ). زنبق. رجوع به زنبق شود. || جیوه. سیماب . || موی زهار. ( ناظم الاطباء ).

زنبه. [ زَم ْ ب َ / ب ِ ] ( اِ ) زنبل. زنبر. ( فرهنگ فارسی معین ). زنبر. رجوع به زنبر شود.
- زنبه کش ؛ در بنایی آنکه آجر یاچارکه و سنگ و زنبه حمل کند. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
- زنبه کشیدن ؛ عمل زنبه کش. ( یادداشت ایضاً ).
|| مجازاً شکم. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) گیاهی است پایا از راسته تک لپه ییها جزو گروهی که جام و کاسه رنگین دارند و سر دسته تیره زنبقها میباشد . این گیاه دارای ساقه زیر زمینی نشاسته دار و گلهای رنگین معطر است ساقه اش ساده و بسیار کم منشعب میشود . برگهایش بدون دمبرگ و شبیه شمشیر و شمشیر و مانند غلافی ساقه را در بر گرفته گلهای زنبق به رنگ آبی یا بنفش اند و برخی گونه ها هم دارای رنگ زرد میباشد . یا تیره رنبق گیاهانی علفی و پایا از راسته تک لپه ییها جزو گروه جام و کاسه رنگین که همگی دارای تکمه یا پیاز و یا ساقه زیر زمینی هستند و برگهایشان بدون دمبرگ و تعداد کاسبرگها و گلبرگها ۳ پرچمها نیز ۳ عددند که در مقابل کاسبرگها قرار گرفته اند و تخمدان آنها نیز سه قسمتی است زنبقیها . یا زنبق رشتی سوسن . یا زنبق زرد گونه ای زنبق که دارای گلهایی درشت و زرد رنگ و بی بو است . سیاف بر بیت . یا زنبق یعقوبی نرگس یعقوبی .

فرهنگ عمید

۱. وسیله ای دسته دار و مستطیل شکل از جنس چوب یا فلز برای حمل مصالح ساختمانی، زنبل.
۲. (زیست شناسی ) [قدیمی] = زنبق

مترادف ها

barrow (اسم)
توده، چرخ دستی، چرخ دوره گردها، کوه یخ، زنبه، قطعه عظیم یخ، پشته، کوه، تپه، خاک کش، خنازیر، ماهور

پیشنهاد کاربران

زنبه :وسیله ای است داری دو دسته که در قدیم برای حمل ملات استفاده می شده. ( اصطلاح بنایی و ساختمان سازی )

بپرس