لغت نامه دهخدا
زنبرک. [ زُم ْ ب ُ رَ ] ( ع اِ ) فنر. قطعه فلزی که در مقابل فشار عکس العمل نشان دهد. || پاشنه تفنگ. قطعه فنر سلاح آتشین برای تیراندازی. زنبراق. ( از دزی ج 1 ص 605 ). رجوع به ماده قبل و زنبراق شود. || فلان زنبرک القوم ؛ کسی که افکار گروهی را چنانکه خود خواهد هدایت کند. ( از دزی ج 1 ص 605 ) ( محیط المحیط ).
فرهنگ فارسی
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید