زناشوهری. [ زَ ش َ هََ ] ( حامص مرکب ) ازدواج. نکاح. عروسی. ( ناظم الاطباء ).زناشوئی : حوا را از آدم بهر وقتی که فرزندی آمدی دو دو به یک شکم آمدی. از آن یکی نر و یکی ماده. پس آدم و حوا مر این دختر را که با این پسر به یک شکم بودی به زنی به یکدیگر دادندی و بدان روزگار این نوع زناشوهری جائز بودی. ( ترجمه طبری بلعمی ). این دو نوا نز پی رامشگری است خطبه ای از بهر زناشوهری است.
نظامی.
چو پیرایه گوهری دادشان قرار زناشوهری دادشان.
نظامی.
- زناشوهری کردن ؛ زناشویی کردن. ازدواج کردن : اکنون که باد و باغ زناشوهری کنند از نطفه های باد شود باغ باردار.
خاقانی.
فرهنگ فارسی
ازدواج و نکاح و عروسی زناشوئی
فرهنگ عمید
۱. زن و شوهری، زناشویی. ۲. زن و شوهر شدن: این دو نوا کز پی رامشگری ست / خطبه ای از بهر زناشوهری ست (نظامی۱: ۴۲ ).